گنجور

رهی معیری » منظومه‌ها » سوگند

 

لاله‌رویی بر گل سرخی نگاشت

کز سیه‌چشمان نگیرم دلبری

از لب من کس نیابد بوسه‌ای

وز کف من کس ننوشد ساغری

تا نیفتد پایش اندر بندها

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » منظومه‌ها » راز شب

 

شب چو بوسیدم لب گلگون او

گشت لرزان قامت موزون او

زیر گیسو کرد پنهان روی خویش

ماه را پوشید با گیسوی خویش

گفتمش: ای روی تو صبح امید

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » منظومه‌ها » ساز محجوبی

 

آنکه جانم شد نواپرداز او

می‌سرایم قصه‌ای از ساز او

ساز او در پرده گوید رازها

سر کند در گوش جان آوازها

بانگی از آوای بلبل گرم‌تر

[...]

رهی معیری
 
 
sunny dark_mode