گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

ای لبت میگون و جانم می پرست

ما خراب افتاده و چشم تو مست

همچو نقشت خامه ی نقاس صنع

صورتی صورت نمی بندد که بست

دین و دنیا گر نباشد گو مباش

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

آه کز آهم مه و پروین بسوخت

اختر بخت من مسکین بسوخت

آتش مهرم چو در دل شعله زد

بر فلک بهرام را زوبین بسوخت

سوختم در آتش هجران او

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

در شب زلف تو مهتابی خوشست

در لب لعل تو جلابی خوشست

پیش گیسویت شبستانی نکوست

طاق ابروی تو محرابی خوشست

حلقه ی زلف کمند آسای تو

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۶۶

 

شمع ما مأمول هر پروانه نیست

گنج ما محصول هر ویرانه نیست

کی شود در کوی معنی آشنا

هر که او از آشنا بیگانه نیست

ترک دارم و دانه کن زیرا که مرغ

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

دل بدست یار و غم در دل بماند

خارم اندر پای و پا در گل بماند

ما فرو رفتیم در دریای عشق

وانک عاقل بود بر ساحل بماند

ساربان آهسته رو کاصحاب را

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸

 

دوش می آمد نگار بر برم

گفتم ای آرام جان و دلبرم

دامن افشان زین صفت مگذر ز ما

گفت بگذار ای جوان تا بگذرم

گفتم امشب یک زمان تشریف ده

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۰

 

هر زمان آهنگ بیزاریش بین

عهد و پیمان وفاداریش بین

گر ندیدی نیمشب در نیمروز

گرد ماه آن خطّ زنگاریش بین

زلف مشکین چون براندازد ز رخ

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲

 

خویش را در کوی بیخویشی فکن

تا ببینی خویشتن بی خویشتن

جرعه ئی بر خاک می خواران فشان

آتشی در جان هشیاران فکن

هر کرا دادند مستی در ازل

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۲

 

آتش اندر آب هرگز دیده ئی

عنبر اندر تاب هرگز دیده ئی

چون دهان بر لعل شورانگیز او

پسته و عنّاب هرگز دیده ئی

شد نقاب عارضش زلف سیاه

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۱

 

ای صبا با بلبلِ خوش‌گویْ گوی

می‌نماید لالهٔ خودرویْ روی

صبحدم در باغ اگر دستت دهد

خوش بر آ چون سرو و طرفِ جویْ جوی

هر زمان کز دوستان یاد آوَرَم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۱۰

 

آنک جعدش مرغ دل را دام بود

شکل زلفش در کشیدن نام بود

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۱

 

کام جانم هیچ می دانی که چیست

در میان مهر و مه آبی و بس

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۲

 

قلب قلب قلب با قلب جگر

نام خورشیدی بود زرّین کمر

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۴

 

کاف را بستان و در زا ضرب کن

تا شود نام نگاری ضرب زن

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲۵

 

شست در هنگامه می باید فکند

تا که افتد ماهئی ناگه ببند

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۳۴

 

نیزه ی مقلوب را تصحیف کن

وانگه آنرا در میان تیر بند

تا بدانی نام مه روئی که هست

بر مهش زنجیر و در رنجیر بند

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۷۸

 

آن مه خورشید پیکر را لقب

قلب روز آمد ولی در قلب شب

خواجوی کرمانی
 
 
sunny dark_mode