گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۷۴

 

سرمه یعقوب را مالیده گرد دامنش

دست برده است از ید بیضا بیاض گردنش

عشق در هر دل که افروزد چراغ دوستی

برق چون پروانه می گردد به گرد خرمنش

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۶۴

 

از ته دل نیست از همصحبتان رنجیدنش

می دهد یاد از پشیمانی به تمکین رفتنش

صائب تبریزی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۲

 

عشق، هرکس را ز باغی کرده گل در دامنش

ما و دود گلخن و موسی و نار ایمنش

بر ملایک تهمت آتش‌پرستی بسته‌اند

بس که می‌گردند شب تا روز، گرد گلخنش

گلخنی کش طعمه آتش نهال طوبی است

[...]

قدسی مشهدی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳۵

 

سیدا باید زدن آتش درون خرمنش

آن معلم را که وحشت کرده با یار منش

جان من از بهر تو گشتم من اکنون دشمنش

این زمانی غم مخور دارم برای کشتنش

سیدای نسفی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱۱

 

بی‌نشان حسنی که جز در پرده نتوان دیدنش

عالمی در پرده است از شوخی پیراهنش

خضر اگر بردی چو خط زان لعل سیراب آگهی

دست شستی ز آب حیوان و گرفتی دامنش

کس ندید از روغن بادام توفان جنون

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱۲

 

دل به هجران صبر کرد اما فزون شد شیونش

خون طاقت ریخت دندان بر جگر افشردنش

مزرعی‌ کز اشک دردآلود من آتش دمید

ناله خیزد چون سپند از دانه‌های خرمنش

یک نگه بیش از شرار من هوس نگشود چشم

[...]

بیدل دهلوی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۳

 

گر کنم از برگ گل اندیشهٔ پیراهنش

ترسم آسیبی رسد ز اندیشهٔ من بر تنش

از پریشانی بزلفش دارم ار نسبت چه سود

کاش میبودی چو زلفش دستم اندر گردنش

خاک راهش گشته‌ام شاید نهد پا بر سرم

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode