گنجور

بلند اقبال » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳

 

صاحب دیوان به کس نگذاشت دیگر ملک ومال

بی نصیبش زاین وآن کن ای کریم ذوالجلال

هر حلالی بود اندرعهد اوآمد حرام

هر حرامی بود اندر عصر او آمدحلال

کوکب جاهش همی خواهم که آید درحضیض

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶

 

ای کریم بی مثال ای ذوالجلال بی زوال

دستگیری کن مرا مگذار گردم پایمال

بلند اقبال
 

صامت بروجردی » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - این قصیده از قصاید استادن المعظم مرحوم المغفور المبرور آقا میرزا عبدالمجید المتخلص بوفائی طاب ثراه تیمناً و تبرکاً ثبت شده

 

پس بدل شبها فروزم شعله از اد وصال

شد شبستان ضمیرم روشن از شمع خیال

رده فانوس طبعم شد بر پروانه‌ها

فکر بکرم بسکه همچون شمع دارم اشتغال

پس به گردون تیر آهم زد شبیخون نی عجیب

[...]

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۶ - در مدح قاسم بن الحسن(ع)

 

کرد چون شهزاده آزاد رو اندر جدال

چار پور ازرق از شمشیر وی شد پایمال

سالخوردی همچو ارزق زان جوان خردسال

گشت به بسر آنگهی آن تار قهر ذوالجلال

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۸ - در مدح حضرت موسی بن جعفر(ع)

 

صد چو موسی کلیم اللهش از بهر سئوال

مانده حیران «رب ارنی» گوی در طور جمال

گرچه یکتایی بود مخصوص ذات ذوالجلال

لیک ذات وی چو ذات کردگار لایزال

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۹ - در مدح حضرت امیرالمومنین(ع)

 

تا بود اندر نوشتن دال دال و ذال ذال

تابود از بهر مدت ماه ماه و سال سال

تا بود اندر تلون زرد زرد و آل آل

تا بود مانند (صامت) گنگ گنگ و لال لال

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲۳ - مصیبت حضرت امیرالمومنین(ع)

 

خیز دلجویی نماز حالت اهل و عیال

وارسی به نماز درد کودکان خردسال

بر سر ایشان بکش دستی پی رفع ملال

خامه (صامت) اگر از گفتگو گردید لال

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۳۴ - در مدح صدیقه طاهره سلام الله علیها

 

شخص او کزماسوا باشد وجودی بی‌مثال

شد محل و مهبط نور ظهور لایزال

داد زنجیر نبوتبا ولایت اتصال

گشت طالع زان فروغ مشرق عین الکمال

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۳۴ - در مدح صدیقه طاهره سلام الله علیها

 

با چنین قدر و مقام و رفعت و عز و جلال

ای دریغ از کوکب عمرش که از فرط ملال

همچو مهر افتاد اندر عقده راس زوال

در جوانی از جهان بنمود روی ارتحال

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۴ - و برای او فی النصیحه

 

آن زمان آید ندا از مصدر عز و جلال

می‌روی اندر کجا ای بنده با رنج و ملال

عرض می‌خواهد کرد عاصی در حضور لایزال

چون مرا در حضرت تو نیست تاب انفعال

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب النصایح و التنبیه » شمارهٔ ۷ - و برای او

 

دوش با جسمی پر از اندوه جانی پر ملال

برگزیدم خلوت دل چون برون از قیل و قال

ناگهان شد مرغ روحم همره کبک خیال

سوی معراج تفکر هر دو بگشودند بال

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » مختصری از اشعار افصح الشعراء (میرزا حاجب بروجردی) » شمارهٔ ۸ - در شکایت زمانه و استغاثه به امام عصر(عج)

 

بهر بی‌یاری جدت ای ولی ذوالجلال

چشم (حاجب) گرید از غم صبح و اشم و ماه و سال

داغ صامت کردهاو را در جهان بشکسته بال

با جناب حاج اسدالله آن نیکو خصال

صامت بروجردی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸

 

گرد لعل دلفریبت کرده منزل تیره خال

نام لعل تو حمیرا نام خال تو بلال

خیره کردی چشم گیتی را تو از این روی و موی

تیره کردی روز عالم را تو با این زلف وخال

ریختی خون مرا با تیر مژگان ور دهی

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » مدایح » شمارهٔ ۸ - ترکیب بند

 

شد عیان در کاخ ظلمانی فروغ ذوالجلال

گشت پیدا نور سبحانی ز سبحات جلال

بود پنهان چهره حق در حجاب لم یزل

گشت پیدا سر مطلق در سرای لایزال

نیر اعظم عیان گردید از برج شرف

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۷

 

ایا روض الشمال فدتک نفسی

واصغران اقول فداک بال

وقالوا مل الی جهة سواها

فقلت القلب فی جهة الشمال

ادیب الممالک
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۷ - حبیب‌جان

 

حافظت از چشم بد بادا خداوند تعال

باد یارب نخل قدت در محل اعتدال!

باده پیمای می میخانه شوق توام

چند پنهان می‌کنی رخ را ز ما بنما جمال!

یک شبی سوی من سرگشته محزون بیا

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مخمسات » شمارهٔ ۵ - بر غزل کمال خجندی

 

عاشقان را زندگی دور از تو می‌باشد محال

از سر کویت برون رفتن مرا نبود خیال

در جواب طغرل آمد مژده هنگام سوال

جنت‌الفردوس بنمایند در خوابت «کمال»

طغرل احراری
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش دوم - از اتابکان فارس تا نادرشاه افشار

 

در اوان نهصد و ده مردمان پرتقال

در جزیرهٔ هرمز افکندند رحل انتقال

خسروکیتی‌ستان چون گشت اگه زین مقال

عامل شیراز را فرمود با ساز جدال

تا شد و آنجای را بستد به فیروزی و فال

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش دوم - از اتابکان فارس تا نادرشاه افشار

 

از نماز بامدادان تا به هنگام زوال

باز نستادند یک‌دم آن دو لشکر از قتال

تا شکست آمد به جیش نادر فرخنده‌فال

شد روان سوی عراق ازدشت کین آشفته‌حال

گفت تاکاتب نویسد نامهٔ نیکی سگال

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode