روزی که بیست و چهارم ذی الحجه از سال هزار و سیصد و هفت هجری بود در باغ شمال تبریز رفتم آن باغ بتازگی چندان صفا و صفوت گرفته بود که بر بهشت برین مینازید از بسکه گلهای رنگارنگ داشت نگارخانه چیینان را به آشکارا همیمانست مرا از مشاهده آن باغ نزهتی در خاطر پدید آمد که باین شعر تازی متمثل شده گفتم
ایا روض الشمال فدتک نفسی
واصغران اقول فداک بال
وقالوا مل الی جهة سواها
فقلت القلب فی جهة الشمال
در این اثنا پیشکاران اصطبل و جلوداران اسبان خاصه را دیدم که اسبان تازه بزاده و مهور تازی نژاده را با کمند بسته در دامن باغ میکشانند لختی بیش رفته حضرت اقدس را که با روی چو ماه بتماشای داغگاه آمده بودند زمین بوس ادب بجای آوردم - فرمودند هان ای امیرالشعراء چونانکه آن مرد شاعر سیستانی پسر قلوع که بوالحسن علی فرخیش مینامند داغگاه ابوالمظفر امیرنصرناصردین بلخی را با اسبان نو بزاد بیتی چند ستاید تو نیز بایستی چنان چکامه فراهم کنی و این بیت فرخی برخواندند.
تا پرند نیلگون بر وی بندد مرغزار
پرنیان هفت رنگ اندر سرآرد کوهسار
من نیز شرط طاعت را سر بزیر انداخته پس از اجازت در گوشه ای که بچشم بزرگ منظر خردبین آنحضرت در نیایم بنشستم و این قصیده غرا برهم فروبستم و تا من از نبشتن و خواندن بپرداختم هنوز نیمه اسبان را بداغ نیاورده بودند با اینکه از یکصد اسب در آن روز بفزون داغ برنهادند. قصیده این است
ابر چون پیلان مست آمد فراز کوهسار
باد همچون پیلبان بر پیل مست آمد سوار
آبگیر از باد شبگیری کند سیمین زره
لاله از گلبرگ تر آراست یاقوتین حصار
جوی همچون نهر فرهاد است سرشار از لبن
باغ همچون تخت پرویز است مشحون از نگار
سبزه طرف جویباران هاشمی پوشد طراز
لاله بر گرد تل از عباسیان خواهد شعار
چون نجوم آسمان طالع نجوم اندر زمین
چون سرشک عاشقان جاری میاه از آبشار
یاسمین زرد را بنهاده دست باغبان
در طبقهای لطیف اندر کنار جویبار
چون بزنبیل اندرون رفته نزاربن معد
با دل و باهوش و فربی با تن و توش نزار
صف ناژ و لشکر شاپور ذوالاکتاف شد
بر مثال رایت شاپور شد شاخ چنار
گل چو ترسابچگان افکند در گردن طیب
بلبل ناقوس زن را گفت کای شوریده یار
گرچه ترسایان طریق ماسپاری خوش بیا
ور مسلمانی برو از بت پرستی شرم دار
بلبل اندر پاسخش مستانه خوش گفت این سرود
عاشق یارم مرا با کفر و با ایمان چه کار
از مناقیر طیور اندر همی ریزد شکر
وز عقاقیر زمین یکسر همی جوشد عقار
نیشکر ذات النطاقین بید همچون ذوالیدین
نارون چون ذوالعمامه یاسمن ذات الخمار
شاخ همچون ذوالیمنین سار همچون ذوالرمه
ابر همچون ذوالجناح و برق همچون ذوالفقار
باز همچون ذویزن شد کبک همچون ذوجدن
لاله همچون ذوشناتر سرو همچون ذوالمنار
در میان بوستان بر شاخهای خشک و تر
گربه بینی دید خواهی چون قداح اندر قمار
فذ و توأم نافس و حلس و معلی و رقیب
مسبل و وغدو سفیح آنگه منبح است آشکار
خون یحیی ناردان و طشت زرین بوستان
شاه جابر آسمان و زال ساحر روزگار
تیر خونین رفته در چشم شقایق همچنانک
تیر رستم دیدی اندر دیده اسفندیار
راغ دیبائی پر از نقش است و گیتی نقش بند
ابر پستانی پر از شیر است و بستان شیرخوار
نرگس اندر کاسه سیمین همی انباشت رز
گلبن اندر دیبه دیبا همی پرورد خار
سوسن اندر شکر و تمجید ولیعهد ملک
همچنان گویا که بر تصدیق احمد سوسمار
خسرو عادل مظفر شه خداوند مهین
آن امیر کامران آن شهریار کامکار
تخت را والا مکین و بخت را یکتا قرین
چرخ را فرخ ادیب و عقل را آموزگار
جویبار ناصرالدین شاه را خرم درخت
بوستان دولت و اقبال را فرخ بهار
در سریر خسروی بر پادشاهان جانشین
افسر شاهی بفرقش از نیاکان یادگار
گر بخواهد کند خواهد هر دو کتف آسمان
ور بخواهد بست خواهد هر دو دست روزگار
تا مظفر شه بر اورنگ ولیعهدی نشست
داد داد و کشت خصم و کشت عدل و کند خار
قصه آل مظفر کی دگر باید شنید
نامه مسعود بن محمود کی آید بکار
فرخی سوزد چکامه عنصری شوید ورق
عسجدی برد زبان فردوسی آید باعتذار
کای ز مدحت نامه حیران گیتی را طراز
وی ز نامت سکه شاهان کیهان را عیار
عهد پیشینان همه شب بود و عهد تو است روز
محو شد اینک کلام اللیل یمحوه النهار
نعمت خورشید و جودت را همایون مطلعی
آورم چون مطلع خورشید در نصف النهار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: روزی در بیست و چهارم ذیالحجه سال ۱۳۰۷ هجری، به باغ شمال تبریز رفتم که تازه به زیبایی خاصی رسیده بود و گلهای رنگارنگش بهشت را به یاد میآورد. در حالی که از زیبایی باغ لذت میبردم، پیشکاران مشغول آوردن اسبهای تازهزاد بودند. شاهزاده نیز برای تماشای داغگاه آمده بود و من ادباً به دیدارش رفتم. او از من خواست تا مانند شاعر معروف فرخی شعری درباره اسبها بسرایم. من پس از اجازه شروع به نوشتن قصیدهای کردم و تا آن زمان، داغی بر گردن بیش از صد اسب نهاده شده بود. در قصیدهام به زیباییهای باغ و طبیعت اشاره کردم و صفات و ویژگیهای مختلف را با تشبیههایی هنرمندانه بیان کردم و در نهایت به بزرگمنشی و قدرت پادشاه ناصرالدین شاه و فرخندگی دوران او پرداختم. این شعر منعکسکننده شگفتی من از طبیعت و همچنین ستایش پادشاهی است که در آن زمان میزیست.
هوش مصنوعی: در روز بیست و چهارم ذی الحجه سال ۱۳۷ هجری، به باغ شمال تبریز رفتم. این باغ به تازگی آنقدر زیبا و دلنواز شده بود که بهشت را تحتالشعاع قرار میداد، چرا که پر از گلهای رنگارنگ بود. منظرهاش به قدری به یادماندنی بود که ذهنم را مشغول کرد و الهامبخش شعری عربی برایم شد.
هوش مصنوعی: ای کاش که به خاطر تو، جانم فدای تو شود و بگویم: فدای تو، ای محبوب!
هوش مصنوعی: آنها گفتند که به سمتی غیر از شمال برو. من پاسخ دادم که دل من به سمت شمال است.
هوش مصنوعی: در این هنگام، پیشکاران اصطبل و نگهبانان اسبها را دیدم که اسبان تازه متولد شده و اسبهای تازی نژاد را با کمند در باغ میکشیدند. کمی جلوتر رفتم و به حضوری که چون ماه بودند، ادب کرده و زمین بوسه به جای آوردم. ایشان فرمودند: «ای امیرالشعراء، همانطور که آن شاعر سیستانی به نام بوالحسن علی فرخی، داغگاه امیرنصر ناصرخو را به ستایش با اسبان نو زاده اشاره کرده، تو نیز باید شعری مشابه بگویی.» و سپس به خواندن بیتی از فرخی پرداختند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که پرندهای آبی رنگ بر روی او بنشیند، دشت پر از پارچهای هفت رنگ بر سر کوهها بیاورد.
هوش مصنوعی: من هم بعد از اینکه تسلیم شدم، در گوشهای نشستم که دید آن مقام را به خودم جلب نکنم و این شعر زیبا را نوشتم. حتی وقتی من به نوشتن و خواندن پایان دادم، هنوز نیمه از اسبها را شمرده و علامت نذاشته بودند، با این که در آن روز بیش از صد اسب را علامت زده بودند. شعر اینچنین است.
هوش مصنوعی: ابر مانند فیلهای مستی به بالای کوه آمده است و باد همچون پیلانبان بر روی این فیلهای مست سوار شده است.
هوش مصنوعی: در شب، آبگیر با نسیم خنک به آرامش میرسد و زره سیمین لالهها به خاطر گلبرگهای تازه، به شکلی زیبا تزیین شده و یاقوتهای درخشان به دور آنها حفاظت میکند.
هوش مصنوعی: جویی که مانند نهر فرهاد است، پر از شیرینی و خوشی است و باغی که همچون تخت پرویز، پر از زیبایی و جذابیت است.
هوش مصنوعی: سبزه کنار جویباران هاشمی آراسته شده و به زیبایی لالهها بر گرد تپهای که متعلق به عباسیان است، جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: وقتی ستارگان در آسمان ظاهر میشوند، مانند حرکت عشق و احساسات در دل عاشقان، در زمین نیز تاثیرات خاص خود را دارند. این تأثیرات همچون اشکهای عاشقانه، به آرامی و زیبایی از دلها میریزد و به روانی آبشار جریان مییابد.
هوش مصنوعی: باغبان یاسمین زرد را در ظرفهای نازک و زیبایی قرار داده و آنها را در کنار جوی آب گذاشته است.
هوش مصنوعی: وقتی ناامید و ضعیف شدهای، باید با دل و عقل خود به جلو بروی و به تواناییهایت تکیه کنی، حتی اگر بدن و قدرتت به نظر کمتر بیاید.
هوش مصنوعی: سربازان و سپاه شاپور، مانند پرچم این حاکم، به صف ایستادهاند و درخت چناری نیز مانند نماد و نشانی از قدرت او به چشم میآید.
هوش مصنوعی: گل از ترس خود، بر گردن طیب افکند و بلبل، که نغمهخوان است، به او گفت: ای محبوب بیتاب.
هوش مصنوعی: هرچند افرادی که به مسیحیت اعتقاد دارند به راهی میروند، اما تو خوش آمدید؛ ای مسلمانی که از پرستش بتها شرمندهای.
هوش مصنوعی: بلبل در پاسخ به سخن دیگری با شور و شوق گفت: من عاشق یارم و برایم تفاوتی ندارد که به کفر معتقدم یا به ایمان.
هوش مصنوعی: شکر از شهد پرندگان بر زمین میریزد و از عمق زمین عطر و خوشبوئی به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: در این بیت، تشبیههایی به کار رفته که به ویژگیهای خاص و بارز چند موجود اشاره دارد. نیشکر به عنوان نماد لطافت و شیرینی شناخته میشود، در حالی که شخصیتهایی مثل ذات النطاقین و ذوالیدین به عنوان افرادی با ویژگیهای خاص در تاریخ یا افسانهها مطرح میشوند. در ادامه، نارون و یاسمن نیز به زیبایی و جذابیت اشاره دارند. بهطور کلی، این بیت به توصیف و مقایسه زیباییها و خصوصیات منحصر به فرد هر یک از این نمادها میپردازد.
هوش مصنوعی: درختانی مانند موجودات اسطورهای با شاخهای بلند، پرندگانی مانند موجودات افسانهای که به پرواز در آمدهاند، ابرهایی که به شکل بالهایی بزرگ به نظر میرسند و صاعقههایی که به مانند شمشیرهای تیز و بران میدرخشند.
هوش مصنوعی: کبک دوباره مانند ذویزن به پرواز درآمد، لاله به زیبایی ذوجدن شبیه شده است، سرو مانند ذوالمنار زیبا شده است.
هوش مصنوعی: اگر در باغی قدم بزنی و گربهای را روی شاخههای خشک و تر ببینی، به یاد داشته باش که او در بازی قمار مانند قداح (شخصی که در قمار مهارت دارد) است.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شرایطی میپردازد که در آن رقیبی حریص و سست در راه است، در حالی که دستاوردهای یا شایستگیهای خود را با افتخار نشان میدهد. در واقع، پیام آن به نوعی درگیری یا رقابت اشاره دارد که در آن وضعیتها و ویژگیها به وضوح نمایان میشود.
هوش مصنوعی: این بیت به موضوعاتی چون ظلم، نواختن تقدیر و مصائب انسانی اشاره دارد. یحیی، که به نوعی نماد مظلومیت و قربانی است، در برابر قدرت و ثروت فراوان شاه جابر قرار میگیرد. طشت زرین نمادی از ظواهر فریبنده و در عین حال نادرست است، در حالی که زال بهعنوان یک ساحر در پی تغییر و دگرگونی است. این تصویرسازی نشاندهنده تضاد بین حق و باطل و چالشهای زندگی است.
هوش مصنوعی: خون شقایق مانند تیر رستم است که به چشم اسفندیار رفته و نشاندهندهی درد و رنج عمیق است.
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن زیباییها و نقش و نگارهای جهان میپردازد. دنیایی پر از زینتها و نیکوییهاست، جایی که طبیعت با نرمی و لطافت حضور دارد و مملو از زندگی و تربیت نوزادان است. در اینجا، به ترکیب عواطف و زیباییهای طبیعی اشاره میشود که به شکلی دلنشین و ملایم به تصویر کشیده شدهاند.
هوش مصنوعی: نرگس در ظرف نقرهای گلهای زیبای خود را جمع کرده و در پارچهای نرم و با کیفیت گلهای خوشبو را پرورش میدهد، در حالی که خارهای آن نیز به خوبی توجه میشوند.
هوش مصنوعی: سوسن در شکر و ستایش ولیعهد پادشاهی، مانند این است که به تأیید احمد سوسمار صحبت میکند.
هوش مصنوعی: خسرو عادل، یکی از شاهان بزرگ و محترم است که به قدرت و موفقیت دست یافته و به عنوان امیری با تدبیر و کاردان شناخته میشود.
هوش مصنوعی: به تخت و مقام خود نناز و به بخت خود تکیه نکن، زیرا خوشی و سعادت به همراهی نیروی عقل و علم است که به زندگی معنا میبخشد.
هوش مصنوعی: جویبار ناصرالدین شاه به مانند درختی پررونق و خوشحال در باغ دولت و خوشبختی است که بهاری خوش را نوید میدهد.
هوش مصنوعی: در تخت پادشاهی، جانشینان او به عنوان میراث از نیاکانش تاج و یادگار دارد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهد، میتواند هر دو کتف آسمان را بکند و اگر بخواهد، میتواند هر دو دست روزگار را ببندد.
هوش مصنوعی: مظفر، هنگامی که بر تخت ولیعهدی نشست، عدالت را برقرار کرد و دشمنان را از میان برداشت و ظلم و ستم را از بین برد.
هوش مصنوعی: داستان آل مظفر دیگر چه زمانی باید روایت شود و نامه مسعود بن محمود چه زمانی به کار میآید؟
هوش مصنوعی: سخن فرخی به روشنی مانند شعری از عنصری میسوزد و کلامش زنده و درخشان است. همچنین، آثار فردوسی مانند ورق طلا درخشان و ارزشمند است و به نوعی موجب اعتذار و احترام به او میشود.
هوش مصنوعی: ای کسی که به ستایش تو، نامهها در حیرتاند و به برکت نام تو، سکههای شاهان جهان ارزش مییابند.
هوش مصنوعی: عهد و پیمان گذشتگان همه مربوط به شب بود، اما پیمان تو به روز مربوط میشود. اینک دیگر آن شب از بین رفته و روز آن را محو کرده است.
هوش مصنوعی: من درخشش و بخشندگی تو را مانند طلوع خورشید در میانه روز معرفی میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.