شب فراق، چو زلفت اگر چه تاریک است

امیدوارم از آن رو، که صبح، نزدیک است

به خفتگان، خبری می‌دهد، خروش خروس

ز هاتف دگرست، آن خطاب نزدیک است

صبا، سلاسل دیوانگان عشق تو را

[...]

گفتمش یار به تو نزدیک است

یا چو شب روزت ازو تاریک است

گفتمش: یار به تو نزدیک است؟

یا چو شب روزت از او تاریک است؟

ز یار شکوه عاشق به کفر نزدیک است

بدی که صاحب روی نکو کند نیک است

دلم در آن خم زلفست گرچه خود دورم

چه غم ز دوری راهست دل چو نزدیک است

همای روح سعادت به دام ما افتد

[...]

یار ما مونس بد و نیک است

ما چه دوریم و او چه نزدیک است

دل من از خیال طره ی او

همچو پای چراغ، تاریک است

در سر کوی او یقینم شد

[...]

اگر چه زلف ترا دل ز کفر تاریک است

ز خط، لب تو گناهی به توبه نزدیک است

ز قرب سیمبران با نگاه دور بساز

که رشته را ز گهر بهره رنج باریک است

ز خود برآمدگان زود می رسند به کام

[...]

گفتمش یار به تو نزدیک است

یا چو شب، روزت ازو تاریک است

پس بدان کاین حساب باریک است

زان که هفده به هجده نزدیک است

روشنیم سر تا پا گر زمانه تاریک است

گلشنیم پا تا سر راه وصل باریک است

یار، از قدم با ماست گر رقیب نامحرم

گه به فکر تفریق و گاه فکر تفکیک است

کیست کز غم عشقش جان به در تواند برد

[...]