گنجور

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۷

 

ای یار مقامر دل پیش آی و دمی کم زن

زخمی که زنی بر ما مردانه و محکم زن

در پاکی و بی‌باکی جانا چو سراندازان

چون کم زدی اندر دم آن کمزده را کم زن

اشغال دو عالم را در مجلس قلاشان

[...]

سنایی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۷ - در نصیحت فرزند خویش محمد

 

کان یکی یافتی دو را کم زن

پای بر تارک دو عالم زن

نظامی
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در معراج حضرت رسالت علیه الصلوة والسلام

 

بسوی لامکان امشب قدم زن

بگیر آن حلقه را و بر حرم زن

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۹) حکایت آن پیر که خواست که او را میان دو گورستان دفن کنند

 

یکی گفت ‌«ای بدان عالم قدم‌زن

کجا دفنت کنم‌؟ جایی رقم زن‌»

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش دوم » بخش ۲ - در صفت معراج رسول صلی الله علیه و سلم

 

دمی در عالم قدسی قدم زن

بگیر آن حلقه را و بر حرم زن

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش بیستم » بخش ۱ - المقاله العشرون

 

دلا آن دم دمی از خواب دم زن

بآهی حلقهٔ را بر حرم زن

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷۵

 

ای یار مقامردل پیش آ و دمی کم زن

زخمی که زنی بر ما مردانه و محکم زن

گر تخت نهی ما را بر سینه دریا نه

ور دار زنی ما را بر گنبد اعظم زن

ازواج موافق را شربت ده و دم دم ده

[...]

مولانا
 

ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۱

 

گر مرد راه عشقی، لاف وجود کم زن

بی جان و دل سفر کن، بی پا و سر قدم زن

سرگشته چند گردی در وادی تحیر

با قبله‌ای مجاور، هان تکیه بر حرم زن

گر ملک عشق خواهی، تا گرددت مسلم

[...]

ناصر بخارایی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۷

 

مردانه قماری کن دستی به دو عالم زن

خصلی که نهی پر نه نقشی که زنی کم زن

هر دم چو فلک لعبی از پرده برون آری

این شعبده یک سو نه وین معرکه برهم زن

گر مهر نهی بر دل از شوق پیاپی نه

[...]

نظیری نیشابوری
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸۶

 

بر حیرت اوضاع جهان یک مژه خم زن

این صفحه رقم‌گیر وفا نیست قلم زن

تحقیق به اسباب هوس ربط ندارد

هنگامهٔ آیینه و تمثال بهم زن

ممنون ستم‌کیشی انجام وفایم

[...]

بیدل دهلوی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۳

 

تا چند حدیث از جم روجام دمادم زن

جامی کش و پشت پا بر مملکت جم زن

منت زملک بیجاست کز عشق بود خالی

جهدی کن و دست و دل بر دامن آدم زن

اول علم تجرید بر گنبد گردون کش

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۳

 

گر عارف حق بینی چشم از همه بر هم زن

چون دل به یکی دادی، آتش به دو عالم زن

هم نکتهٔ وحدت را با شاهد یکتاگو

هم بانگ اناالحق را بر دار معظم زن

هم چشم تماشا را بر روی نکو بگشا

[...]

فروغی بسطامی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

ای ترک جفاپیشه لختی به وفا دم زن

بگشای ز ابرو چین بر طرّهٔ پر خم زن

چون خط سیه کارت بر چهر سپیدت رست

با زلف بگو زین پس رو حلقه ماتم زن

گر هر که ترا جویاست بر کشتن او کوشی

[...]

جیحون یزدی
 

محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۸۲ - ایضاً منه علیه الرَّحمَةِ و الغُفران

 

ای دل ز غنم کم گو، از فقر و فنا دم زن

سلطان حقیقی شو، پا بر همه عالم زن

این ملکت فانی را، با دون طلبان بگذار

در دولت باقی چنگ، چون زاده ی ادهم زن

رب ارنی گویان، در طور تقرب شو

[...]

محیط قمی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸

 

تا چند جفا باما‌، یک ره ز وفا دم زن

با خیل وفاکیشان، دستان جفا کم زن

جمعیت دلها را، آشفته اگر خواهی،

دستی ز سر شوخی، بر طرّه پر خم زن

دل در خم گیسویت، کارش به جنون پیوست

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹

 

تا چند سخن از عقل، از عشق دلا دم زن

زنهار، دم از دانش اندر بر ما،‌ کم زن

افسانه دور دهر، بر ما چه فروخوانی

شیدای رخ یاریم،‌ با ما ز جنون دم زن

ز اسرار نهان عشق، یک نکته بگو با ما

[...]

افسر کرمانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۳۰ - فی المناجات

 

بنام خویش هستی را رقم زن

سوائی را بسر سنگ عدم زن

صفای اصفهانی
 
 
۱
۲