گنجور

عطار » هیلاج نامه » بخش ۱۲ - در نموداری اعیان و خورشید جان فرماید

 

تو خود بگشای در اینجا که در خود

درون شو تا ببینی رهبر خود

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱۰۲ - در ترک صفت صورت و یکتا بودن فرماید

 

نهد تاج اناالحق جوهر خود

اگرچه کس نبیند، همسر خود

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۱ - تمامی اشیا از یک نور واحدند

 

بیابی گنج ذاتت در بر خود

نهی بر سر جهان گه افسر خود

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۳ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)

 

برو ای خاک اندر جوهر خود

حقیقت بازبین از خود تو در خود

عطار
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۳

 

یار مرا می‌نهلد تا که بخارم سر خود

هیکل یارم که مرا می‌فشرد در بر خود

گاه چو قطار شتر می‌کشدم از پی خود

گاه مرا پیش کند شاه چو سرلشکر خود

گه چو نگینم بمزد تا که به من مهر نهد

[...]

مولانا
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۷

 

از آنگهی که گشادم به رویت این نظر خود

چه خون که خوردم ازین چشم پر در و گهر خود

به باغ رفتم و قوتی ز بوی گل بگرفتم

ز بس که سوختم از تاب سوزش جگر خود

کجات بینم و بر بام تو چگونه برآیم؟

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

عبید زاکانی » عشاق‌نامه » بخش ۲۳ - آمدن معشوق به خانهٔ عاشق

 

چو گل پیش خودش میدید در خود

به صد افسوس میخندید بر خود

عبید زاکانی
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۱۶ - عتاب کردن شمع پروانه را

 

نکندی کوه بهر دلبر خود

که کندی خانه خود بر سر خود

اهلی شیرازی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰

 

کاکل ز چه بگذاشته ای تا کمر خود؟

مگذار بلاهای چنین را بسر خود

رفتار ترا، گر ملک از عرش ببیند

آید بزمین فرش کند بال و پر خود

چشم تو نهان یک نظر از لطف بینداخت

[...]

هلالی جغتایی