گنجور

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۷۷ - قصهٔ منافقان و مسجد ضرار ساختن ایشان

 

این درازست و فراوان می‌شود

وآنچ مقصودست پنهان می‌شود

مولانا
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۱

 

زلف گرد آور که بازم دل پریشان می‌شود

روی پنهان کن که بازم دیده حیران می‌شود

عقل و هوش و دل خیالت برد و جانم منتظر

تا هنوز از نرگس مستت چه فرمان می‌شود!

تا کیم سوزی که هر صبحی دعای صبر خوان

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۰

 

لعل شیرینی چو خندان می‌شود

در جهان شیرینی ارزان می‌شود

قد او هرگه که جولان می‌کند

گوییا سرو خرامان می‌شود

پرتو رویش چو می‌تابد ز دور

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

عبید زاکانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶

 

لعل نوشینش چو خندان می‌شود

در جهان شکر فراوان می‌شود

قد او هرگه که جولان می‌کند

گوییا سرو خرامان می‌شود

پرتو رویش چو می‌تابد ز دور

[...]

عبید زاکانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۲

 

حسن را گر ناز او کالای دکان می‌شود

زود نرخ جان درین بازار ارزان می‌شود

طبع آلایش گزینی کادم بیچاره داشت

جبرئیل از پرتوش آلوده دامان می‌شود

صبر بی‌حاصل که جز عشق و مشقت هیچ نیست

[...]

محتشم کاشانی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳

 

خاک غربت در مذاقم آب حیوان می‌شود

صبح روشن خاطر از شام غریبان می‌شود

گرچه ننگ از نام ما داری چه شد، گاهی بپرس

لایق یاد ار نباشد خرج نسیان می‌شود

دیده ام تا سرکشی‌هایی خطت، در حیرتم

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶

 

بی‌باده دل ز سیر چمن وا نمی‌شود

گل جانشین سبزه مینا نمی‌شود

آن دیده نیست رخنه ویرانه تن است

چشمی که محو آن قد رعنا نمی‌شود

عاشق به نور عشق کند جلوه ظهور

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۴

 

هر چه در دل نقش بندد آدمی آن می شود

خاک مجنون زود بازیگاه طفلان می شود

لاله و ریحان نگیرد جای درد و داغ عشق

ورنه بر پروانه هم آتش گلستان می شود

از مروت نیست ما لب تشنگان را سوختن

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۵

 

از گلستانی که بلبل روی گردان می شود

شبنم رخسار گل اشک یتیمان می شود

نیست جان کاملان را در تن خاکی قرار

می رود آسایش ازگوهر چو غلطان می شود

نیست ممکن آب با آیینه گردد سینه صاف

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۶

 

هستی ظاهر حجاب قرب یزدان می شود

ذره اینجا پرده خورشید تابان می شود

در دل ما خاکساران عشق می گردد هوس

در سفال ما خس و خاشاک ریحان می شود

عشق را گر اختیاری هست در واقع، چرا

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۷

 

جان زترک جسم چون گوهر فروزان می شود

چون بخار از گل برآید ابر نیسان می شود

ترک خواهش را حیات جاودانی لازم است

آبرو چون جمع گردد آب حیوان می شود

در هوای دانه نعلش همچنان در آتش است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۸

 

زودتر دل جمع گردد چون پریشان می شود

چون شود سی پاره قرآن ختم آسان می شود

زخمی تیغ تو شادیمرگ گردد از نشاط

آنچنان کز خنده زخم گل نمایان می شود

مصحف ناطق شد از خط صفحه رخسار یار

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۹

 

گر ز ریحان خواب بیدردان به سامان می شود

خواب من آشفته زان خط چو ریحان می شود؟

از اطاعت عاقبت محمود می گردد ایاز

قامت خم خاتم دست سلیمان می شود

حسن چون بی شرم شد زنهار گرد او مگرد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱۰

 

عاقبت کار نظربازان به سامان می شود

گرد مجنون سرمه چشم غزالان می شود

نه فلک تنگ است بر خورشید عالمتاب عشق

لیک از کوچکدلی در ذره پنهان می شود

روز ما نسبت به شب برقی است کز ابر سیاه

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۱۱

 

کار ما از ساغر پرمی به سامان می شود

مجلس ما از گل ابری گلستان می شود

ناخن الماس ازکارم سری بیرون نبرد

مشکل من کی به سعی سوزن آسان می شود؟

یوسف این زخمی که داری از عزیزان وطن

[...]

صائب تبریزی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode