گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - مدح خواجه ابونصر

 

طیبتی طرفه در میان افکند

ثلث شهنامه در زبان افکند

مسعود سعد سلمان
 

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۲۷

 

چه پرتو است که اقبال در جهان افکند؟

چه غلغل است که دولت در آسمان افکند؟

غبار موکب شاه است یا نسیم بهشت؟

که بوی امن و امان در مشام جان افکند؟

همای رایت او سر به سدره در ناورد

[...]

ظهیر فاریابی
 

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۶۵ - وقال ایضآ یمدحه ویصف القصر

 

اساس قصر ازین خوبتر توان افکند

که دست همّت این صدر کامران افکند

نخست بار که اقبال باز کرد درش

سعادت آمد و خود را در آستان افکند

علوّ کنگرۀ او بدان مقام رسید

[...]

کمال‌الدین اسماعیل
 

عراقی » عشاق‌نامه » فصل ششم » بخش ۳ - مثنوی

 

حسنت آوازه در جهان افکند

هردلی، کان شنید، جان افکند

عراقی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

نور رویت تاب در شمع شبستان افکند

اشکم آتش در دل لعل بدخشان افکند

ای بسا دود جگر کز مهر رویت هر شبی

شمع عالمتاب گردون در شبستان افکند

صوفی صافی گر از لعل تو جامی درکشد

[...]

خواجوی کرمانی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۸

 

هر چند که در دل غم هجران افکند

جان پرتو حسن به جانب آن افکند

حسن را چو فزون نمود یک نقطه دگر

از خون جگر قطره به دامان افکند

جامی
 

رضی‌الدین آرتیمانی » ساقی‌نامه

 

از آن آب، کاتش به جان افکند

اگر پیر باشد جوان افکند

رضی‌الدین آرتیمانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷۸

 

سایه بر هر کس که آن سرو خرامان افکند

رعشه چون آب روانش بر رگ جان افکند

عشق بالا دست هر کس را که برگیرد زخاک

آسمان را بر زمین چون سایه آسان افکند

پرده ناموس نتواند حریف عشق شد

[...]

صائب تبریزی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۸ - در ستایش شاهزاده مبرور شجاع السلطنه حسنعلی میرزا گوید

 

قضا چو مسند اقبال در جهان افکند

به عزم داوری شاه‌کامران افکند

ابو الشجاع حسن‌ شه که شیر گردون را

مهابتش تب و لرز اندر استخوان افکند

تهمتنی ‌که به یک چین چهره سطوت او

[...]

قاآنی