قضا چو مسند اقبال در جهان افکند
به عزم داوری شاهکامران افکند
ابو الشجاع حسن شه که شیر گردون را
مهابتش تب و لرز اندر استخوان افکند
تهمتنی که به یک چین چهره سطوت او
هزار لرزه بر اندام آسمان افکند
دلاوریکه ز یک خم خام پر خم و تاب
هزار سلسله بر بالکهکشان افکند
به نیمکاوش فکرت ز رای مویشکاف
هزار رخنه در ابداع کنفکان افکند
ز قطرهای که چکد ز ابر دست او بر خاک
توان بنای دوصد بحر بیکران افکند
فتد زکاخ وی ار سنگریزهیی به زمین
ازو اساس جهان دگر توان افکند
تنی که کرد خیال خلاف او به ضمیر
اجل به دودهٔ او مرگ ناگهان افکند
ز بس که دهرهٔ او بحر بهرمان آورد
به دهر طنطنه در کان بهرمان افکند
گره گشود ز کار زمانه شمشیرش
گره چو در خم ابروی جانستان افکند
فلک ز بهر زمینبوس آستانهٔ او
به لابه خود را در پای پاسبان افکند
بر آستان ز فرومایگی چو بار نیافت
به عذر فعل خطا خاک در دهان افکند
تویی که ابر کفت دودهٔ دنائت را
ز یک افاضهٔ فیضی ز خانمان افکند
توییکه نسخهٔ دیباچهٔ جلادت تو
حدیث رستم دستان ز داستان افکند
اساس فتنه برافتاد آن زمان ز جهان
که جوش جیش تو آشوب در جهان افکند
سنان قهر تو در خرق و التیام فلک
حکیم فلسفه را باز درگمان افکند
نبود خون عدو آنچه روزکین بر خاک
پرند قهر تو چون نقش پرنیان افکند
حسامت از تب لازم چو گشت لاغر و زرد
پی علاج خود از چهره ناردان افکند
فضای درگهت از نه فلک وسیعترست
عجب که وقعه درین تیره خاکدان افکند
نیام تیغ تو آن برغمان تیره دلست
کهگاهکینهوری دوزخ از دهان افکند
بلارک تو اگر نیست خیرهسر بهمن
گذر ز بهر چه در کام برغمان افکند
زمانه عرض غلامان درگهت میداد
سپهر خود را دزدیده در میان افکند
شها ز قهر پرندوشت آتشین آهم
شرار در دل ابنای انس و جان افکند
روا مدار که خلقی زنند شکرخند
که ذره را ز نظر شاه خاوران افکند
کسیکه معدن چندین هزار فضل بود
نشایدش به چنین رنج بیکران افکند
ز من جهانی در خنده زانکه سطوت تو
به سرخ چهرهٔ من رنگ زعفران افکند
ز یک شکنج به روی مهابت تو به من
دو قوم را بهگمان عقل نکتهدان افکند
یکی بر آنکه به ظاهر ز بهر سود نهان
بهنام او ملک این قرعهٔ زیان افکند
برای برتری پایه سایه بر سر او
همای تربیت شاهکامران افکند
یکی بر آنکه به باطن شه از ظهور خطا
مرا ز چشم مقیمان آستان افکند
ز قهر بارخدایی بسان بارخدای
چو پست پایه عزازیلش از جنان افکند
بهراستیکه خود اندر تحیرمکه ملک
به من ز بهر چه این خشم ناگهان افکند
خلاصه کز پی تشکیک خلق از در لطف
به ناتوان تن من خلعتی توان افکند
به دهر تاکه سرایند انس و جانکه رسول
صلای دین شریعت در انس و جان افکند
ز امن عدل تو افکنده باد رسم ستم
چنانکه معدلتکسری از جهان افکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، شاعر به توصیف صفات یک شاه بزرگ به نام "شاه کامران" است که با ویژگیهایی چون قدرت، شجاعت و تاثیرگذاریاش بر جهان شناخته میشود. او به عنوان فردی توانا و قوی معرفی میشود که حضورش لرزه به افلاک میاندازد و تأثیر بسزایی بر سرنوشت انسانها دارد. بابخشهای مختلف شعر، شاعر به قدرت و عظمت شاه، قهر و جبری که بر دشمنانش روا میدارد، و تأثیر آن بر دیگران اشاره میکند. در نهایت، شاعر از تحیر خود در برابر خشم ناگهانی ملک و سرنوشت انسانها در زیر سلطه او سخن میگوید و به اهمیت عدل و انصاف در حکومت اشاره میکند.
هوش مصنوعی: زمانی که سرنوشت و خوشبختی در دنیا به کار قضا و قدر نشست، با اراده و تصمیمی که یک پادشاه موفق دارد، به داوری و قضاوت پرداخته است.
هوش مصنوعی: ابوشجاع حسن، که روحیهاش چون شیر آسمان است، آنقدر هیکل و شکوه دارد که لرز و ترسی در دلها میاندازد و کسانی که او را میبینند، به لرزه میافتند.
هوش مصنوعی: او مرا به تهمتی متهم کرده، در حالی که زیبایی یک چین از چهرهاش باعث شده که هزار لرز هم بر اندام آسمانها بیفتد.
هوش مصنوعی: شجاعت و دلیری فردی است که به آسانی میتواند از چیز کوچکی، مانند یک خم خمیده، قدرت و زیبایی فوقالعادهای به وجود آورد و بر اوج آسمانها تاثیر بگذارد.
هوش مصنوعی: اندیشهات را به دقت بررسی کن و از هزاران نقص و عیب در کارهای خود آگاه شو تا بتوانی راهی تازه برای آفرینش بگشایی.
هوش مصنوعی: از قطرهای که از ابر او بر زمین میافتد، میتوان پایههای دوصد دریا بیپایان را بنا کرد.
هوش مصنوعی: اگر گنجشکی از او بیفتد و بر زمین سنگریزهای بیاندازد، میتواند بنیاد جهان را تغییر دهد.
هوش مصنوعی: بدن که به اندیشهای در تضاد با سرنوشتش فکر کرده، ناگهان با مرگ روبرو میشود و به وسیله تقدیر خویش به فنا میافتد.
هوش مصنوعی: به دلیل عظمت و بزرگی او، زمانه تمام زیباییها و خوشیها را به سویش کشانده و در دنیای کنونی، همه چیز به خاطر او جلوهگری میکند.
هوش مصنوعی: شمشیرش گره مشکلات زندگی را باز کرد، مانند این که در خم ابروی معشوقهاش انداخته شده باشد.
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر احترام به او به زمین میافتد و برای رسیدن به درگاهش خود را به زحمت میاندازد.
هوش مصنوعی: هر کس که به خاطر نداشتن شأن و جایگاه خود، نتواند از اشتباهاتش عذرخواهی کند، در نهایت به خود انتقاد میکند و خود را سرزنش مینماید.
هوش مصنوعی: تو هستی که ابر، دوده و آلودگیهای ناشی از ناپاکیات را به وسیلهی بارش رحمت و نعمتت از خانه بیرون میافکند.
هوش مصنوعی: تو همان کسی هستی که سرگذشت دلاوریات مانند دیباچهای از داستان رستم و دستان به شمار میآید.
هوش مصنوعی: زمانی که چشمان تو به دنیا روشنایی بخشید، بنیان هر گونه آشوب و فتنهای در جهان از بین رفت.
هوش مصنوعی: ترس و قدرت تو باعث شده است که حتی آسمان هم دچار تزلزل و تغییر شود و حکیمان و فیلسوفان را در تفکر و تردید بیندازد.
هوش مصنوعی: خون دشمن در روزگار پست و بیارزش است، زیرا قدرت تو همچون نقش زیبا و گرانبهایی بر زمین جا میافتد.
هوش مصنوعی: حسادت تو به حالتی مانند تب افتاده است که باعث میشود لاغر و بیروح شوی. برای درمان این وضعیت، از چهره نیکوی کسانی که متوجه نادانیات هستند، دوری میکنی.
هوش مصنوعی: فضای مکان تو از نه آسمان بزرگتر است. عجیب این است که این واقعه در این خاک سیاه اتفاق افتاده است.
هوش مصنوعی: تیغ تو به اندازهای برنده است که دلهای تیره و کینهور را همچون آتش دوزخ میسوزاند و ناتوانی آنها باعث میشود که نتوانند در برابر آن مقاومت کنند.
هوش مصنوعی: اگر تو مانند بلارک (نوعی پرنده) نیستی، پس چه نیازی به عبور از درختان و انداختن سایه در کام برگی دارد؟
هوش مصنوعی: زمانه به ما نشان میدهد که درگاه تو چقدر ارزشمند است؛ به طوری که حتی آسمان هم به دنبال آن است تا خود را در وسط آن قرار دهد.
هوش مصنوعی: ای خورشید، با قهر و خشم، آتشینی در دل انسانها و روحها افکندهای.
هوش مصنوعی: اجازه نده که برخی از افراد به خاطر خوشلباسی و زبان شیرینشان تو را فریب دهند، زیرا ممکن است مانند ذرهای که در دیدگاه شاه خورشید نادرست به نظر میآید، در واقع بیارزش باشند.
هوش مصنوعی: کسی که دارای فضایل و برکات زیادی است، سزاوار نیست که به چنین رنجی بیپایان دچار شود.
هوش مصنوعی: به خاطر قدرت و تاثیر تو، لبخند من باعث شده که دیگران در دنیا خوشحال شوند، چرا که روشنی چهره من به مانند رنگ زعفران درخشان و جذاب شده است.
هوش مصنوعی: از یک پیچش در شخصیت و بزرگی تو، دو گروه را به اشتباه بهخود مشغول کردی، در حالی که با فهم و عقل خود به نکات ظریف پی بردهاند.
هوش مصنوعی: شخصی خود را به عنوان نیکوکار نشان میدهد و برای بهرهبرداری پنهانی از دیگران، نام او را بر روی این قاعده و قسمتگذاری مشکل میگذارد.
هوش مصنوعی: برای اینکه او از دیگران برتر باشد، پرندهای که نشانهای از تربیت و موفقیت است، سایهاش را بر سر او میگسترد.
هوش مصنوعی: شخصی که به حقیقت و باطن شه پی برده است، به خاطر خطاهایی که در ظاهر وجود دارد، مرا از نگاه کسانی که در آنجا حضور دارند، دور کرده است.
هوش مصنوعی: به خاطر خشم و قهر خداوند، مانند بارانی که از آسمان میبارد، عزازیل با پایهای نازل از بهشت به زمین سقوط کرد.
هوش مصنوعی: واقعاً در شگفتیم که دلیل این خشم ناگهانی از سوی ملَک بر من چیست.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که به خاطر شکایت و تردید دیگران، خداوند با محبت و لطفی که دارد، لباس قدرت و توانایی را بر تن ناتوانی من میپوشاند.
هوش مصنوعی: زمانی که در دنیا به انسانها و روحها سفر میکنند، پیامآور دین و شریعت در دلهای آنها جا میگیرد و اثر میگذارد.
هوش مصنوعی: از امنیت و عدل تو، ستمها از بین میرود، به گونهای که عدالت تو مانند پادشاهی کسری بر جهان سایه میافکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه پرتو است که اقبال در جهان افکند؟
چه غلغل است که دولت در آسمان افکند؟
غبار موکب شاه است یا نسیم بهشت؟
که بوی امن و امان در مشام جان افکند؟
همای رایت او سر به سدره در ناورد
[...]
اساس قصر ازین خوبتر توان افکند
که دست همّت این صدر کامران افکند
نخست بار که اقبال باز کرد درش
سعادت آمد و خود را در آستان افکند
علوّ کنگرۀ او بدان مقام رسید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.