گنجور

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹

 

یاری اندر کس نمی‌بینیم، یاران را چه شد؟

دوستی کِی آخر آمد؟ دوست‌دار‌ان را چه شد؟

آب حیوان تیره‌گون شد، خضر فَرُّخ‌پِی کجاست ؟

خون چکید از شاخِ گل، بادِ بهار‌ان را چه شد؟

کس نمی‌گوید که یاری داشت حقِّ دوستی

[...]

حافظ
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶ - تتبع خواجه

 

شب که آمد مست آن مه توبه کاران را چه شد؟

من اگر مردم بگو شب زنده داران را چه شد؟

چون برون آمد نه دل بگذاشت نی عقل و نه دین

گر به رندان زد بلا پرهیزکاران را چه شد؟

مردم از مخموری و جام شرابم کس نداد

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲۵

 

جان به تنگ آمد زکلفت غمگساران را چه شد؟

دل به جان آمد ز وحشت دل شکاران را چه شد؟

زاهدان سنگدل بستند اگر کشتی به خشک

همت دریا رکاب میگساران را چه شد؟

بر نمی آرند خاری همرهان از پای هم

[...]

صائب تبریزی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱

 

یار یار امروز یاری نیست یاران را چه شد

کس بکس مهری ندارد دوستداران را چه شد

دجله‌ها خشکید و از دریا بخاری برنخاست

کشت عالم زرد گشت ابر بهاران را چه شد

هیچ کس زین دوستان ظاهری نبود که نیست

[...]

مشتاق اصفهانی