گنجور

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۸۹

 

با کوی تو هر کرا سر و کار افتد

از مسجد و دیر و کعبه بیزار افتد

گر زلف تو در کعبه فشاند دامن

اسلام بدست و پای زنار افتد

ابوسعید ابوالخیر
 

ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۱۹۰

 

گر عشق دل مرا خریدار افتد

کاری بکنم که پرده از کار افتد

سجادهٔ پرهیز چنان افشانم

کز هر تاری هزار زنار افتد

ابوسعید ابوالخیر
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۷ - نامه نوشتن گل به خسرو در فراق و ناخوشی

 

هر آنکس را که با تو کار افتد

ازین دیوانگی بسیار افتد

عطار
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۸

 

آن را که سر و کاری با چون تو نگار افتد

سر پیش تو دربا زد چون کار به کار افتد

سنگ است نه دل کو را با زلف تو افتد خویش

بس طرفه بود سنگی کو بر سر مار افتد

افتد چو تو برخیزی در پای تو صد عاشق

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۳۳

 

چون مرا دیده بر آن آتش رخسار افتد

آتشم بر دل پر خون جگر خوار افتد

مکن انکار من ای خواجه گرم کار افتاد

زانک معذور بود هر که در این کار افتد

بر من خسته مزن تیر ملامت بسیار

[...]

خواجوی کرمانی
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۶

 

اگر روزی، نگارم را سوی بستان، گذار افتد

همانا بر گل رویش، چو من، عاشق، هزار افتد

بخندد غنچه بر لاله، چو لعلش، در کلام آید

بپیچد بر سمن سنبل، چو زلفش، بر عذار افتد

زرشک لاله رویش، سمن بر خاک، بنشیند

[...]

سلمان ساوجی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷

 

گهی که بر لب او چشم اشکبار افتد

دلم ز دیده نمکسود در کنار افتد

ز جنگجوئی او ایمنم ز کینه دهر

نمی گذارد نوبت بروزگار افتد

فلک بخشک نبسته است آنچنان کشتی

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹۴

 

به زهر چشم بتوان کشت دشمن را چوکار افتد

نمی خواهم که چشم من به چشم روزگار افتد

ازان رخسار شبنم خیز چون گل پرده یک سو کن

که چون برگ خزان بلبل به خاک از شاخسار افتد

ز زخم من به رعنایی مثل شد تیغ خونخوارش

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹۵

 

زعکسش لرزه بر آیینه گوهرنگار افتد

صدف بر خویش می لرزد چو گوهر شاهوار افتد

زناحق کشتگان پروا ندارد آن سبک جولان

نسوزد دل نسیمی را که ره بر لاله زار افتد

زبی پروا نگاهی آب در چشمش نمی گردد

[...]

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷

 

شکاری گر به دام افتد چه شد، زینها هزار افتد

خوشا اقبال صیّادی که در دام شکار افتد

گذشتم بر خزان باد بهارم خون به جوش آورد

چه خواهد شد اگر روزی گذارم بر بهار افتد!

محیط عشق خوبان زورق‌آشام است گردابش

[...]

فیاض لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۹۰

 

یا رب چه شود گرکرمت یار افتد؟

لطفت به شکستگان پرستار افتد

غمخوارگی خلق جهان را دیدم

مگذار که با غیر توام کار افتد

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

کمتر به وصال، قرعهٔ کار افتد

هجر است که در میانه بسیار افتد

یکبار تو را دیدم و از خویش شدم

تا کی دگر اتفاق دیدار افتد

حزین لاهیجی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۸

 

زاهدان را چو بزلف تو سر و کار افتد

کار با سبحه و زنار به پیکار افتد

خیز و در کوی مغانش بده ای شیخ بمی

چند سجاده و تسبیح تو بی کار افتد

جز ملامت ثمری ایدل شیدا نبری

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۳ - در مطایبه و تخلص به ستایش شاهنشاه فردوس آرامگاه محمد شاه طاب ثراه گوید

 

هر زمانم‌ که به آن ترک سر و کار افتد

صلح خیزد ز میان‌ کار به پیکار افتد

من به عمد از پی صلح همی جویم جنگ

کز پی صلحم با بوسه سر وکار افتد

نفسم بر دو یک افتد ز سبکروحی شوق

[...]

قاآنی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

هر صباحم که ره از خانۀ خمار افتد

خم و ساقی و صراحی همه از کار افتد

یار مهمان من است امشب و دانی ساقی

که چنین وقت در این بزم چه در کار افتد

مطربا پای فرو کوب و بزن چنگ بچنگ

[...]

نیر تبریزی
 
 
sunny dark_mode