گنجور

 
سلمان ساوجی

اگر روزی، نگارم را سوی بستان، گذار افتد

همانا بر گل رویش، چو من، عاشق، هزار افتد

بخندد غنچه بر لاله، چو لعلش، در کلام آید

بپیچد بر سمن سنبل، چو زلفش، بر عذار افتد

زرشک لاله رویش، سمن بر خاک، بنشیند

ز شرم سنبل زلفش، بنفشه، سوگوار افتد

به گرد دیده می‌گردد که تا روی و لبش بیند

دل من زان میان، ترسم، که نا گه بر کنار افتد

هرآنکس کان لب و دندان چو یاقوت و چو در بیند

ز چشمش بی گمان لولو و لعل آبدار افتد

ور از چین لب زلفش، صبا، بویی به باغ آرد

چمن از نکهتش، بر لادن و مشک تتار افتد

بیفتد بار اندوه فراقش، از دل سلمان

ورا گر نزد آن تنگ شکر یک لحظه، بار افتد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

به زهر چشم بتوان کشت دشمن را چوکار افتد

نمی خواهم که چشم من به چشم روزگار افتد

ازان رخسار شبنم خیز چون گل پرده یک سو کن

که چون برگ خزان بلبل به خاک از شاخسار افتد

ز زخم من به رعنایی مثل شد تیغ خونخوارش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
فیاض لاهیجی

شکاری گر به دام افتد چه شد، زینها هزار افتد

خوشا اقبال صیّادی که در دام شکار افتد

گذشتم بر خزان باد بهارم خون به جوش آورد

چه خواهد شد اگر روزی گذارم بر بهار افتد!

محیط عشق خوبان زورق‌آشام است گردابش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه