رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲
به حق نالم ز هجر دوست زارا
سحرگاهان چو بر گلبن هَزارا
قضا گر داد من نستاند از تو
ز سوز دل بسوزانم قضا را
چو عارض برفروزی میبسوزد
[...]
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر هزج » پاره ۲
درنگ آر ای سپهر چرخ وارا
کیاخن ترت باید کرد کارا
عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱
زر افشانید بر پیلان جرسهای مدارا را
برآرید آن فریدون فر درفش چرخ بالا را
ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۷
گفتم صنما لاله رخا دلدارا
در خواب نمای چهرهٔ باری یارا
گفتا که روی به خواب بی ما وانگه
خواهی که دگر به خواب بینی ما را
ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۴
خداوندا بگردانی بلا را
ز آفتها نگه داری تو ما را
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷
ای روی داده صحبت دنیا را
شادان و برفراشته آوا را
قدت چو سرو و رویت چون دیبا
وآراسته به دیبا دنیا را
شادی بدین بهار چو میبینی
[...]
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم
سپاس و آفرین آن پادشا را
که گیتی را پدید آورد و ما را
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم
بزرگا کامگارا کردگارا
که چندین قدرتش بنمود ما را
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵ - گفتار اندر گرفتن سلطان شهر اصفهان را
ز گفتن نیز چاره نیست ما را
که در گردن کنیمت زینهارا
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹ - خواستن موبد شهرو را و عهد بستن شهرو با موبد
به پاسخ گفتْ شهرو: «شهریارا!
ز دامادیت بهتر چیست ما را؟
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم
بسفت آن نغز درّ پر بها را
بکرد آن پارسا نا پارسا را
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین
بخوردی ننگ و شرم و زینهارا
به ننگ اندر زدی خود را و ما را
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین
مرو را گفت شاها کامگارا
چه ترسانی به پادافراه ما را
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین
بگتم راز پیشت آشکارا
تو خواهی خشم کن خواهی مدارا
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۳ - رفتن ویس از مرو شاهجان به کوهستان
ستمگارا و زُفتا روزگارا
که نتوانست با هم دید ما را
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۵ - آگاه شدن موبد از رفتن رامین نزد ویس
دلم یکباره بَرگشت از مدارا
ازیرا کردم این راز آشکارا
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس
دریغا آن گذشته روزگارا
که چندان کام و شادی بود ما را
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۵ - آمدن شاه موبد از روم و رفتن به دز اشکفت دیوان نزد ویس
بسی کردم به دل با تو مدارا
بسی گفتم نهان و آشکارا
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۵ - آمدن شاه موبد از روم و رفتن به دز اشکفت دیوان نزد ویس
نجویم بیش ازین با تو مدارا
که گشت آهوت یکسر آشکارا
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۵ - آمدن شاه موبد از روم و رفتن به دز اشکفت دیوان نزد ویس
به جان چندان نهیب آرم شما را
که بر هر دو بنالد سنگ خارا