گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲ - گفتار اندر ستایش محمد مصطفى علیه السلام

 

سران ناکام سر بر خط نهادند

دوال از بند گیتی برگشادند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹ - خواستن موبد شهرو را و عهد بستن شهرو با موبد

 

نِگَر تا در چه سختی اوفتادند،

که نازاده عروسی را بِدادند.

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۲ - پاسخ دادن ویس موبد را

 

دری در جان تاریکم گشادند

چراغی اندر آن درگه نهادند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۳ - رفتن رامین به گوراب و دور افتادن از ویس

 

پس آنگه یکدگر را بوسه دادند

هزاران بار رخ بر رخ نهادند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۵ - عروسى کردن رامین با گل

 

سراسر دل به رامش برگشادند

به شادی ماه را بر شاه دادند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۵ - رفتن رامین به کهندز به مکر

 

چو سوزان آتش اندر دز فتادند

همه شمشیر در مردی نهادند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۷ - بر داشتن رامین گنج موبد را گریختن به دیلمان

 

نه آن کشور به پیروزی گشادند

نه باژ خود بدان کشور نهادند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۹ - کشته شدن شاه موبد بر دست گراز

 

گروهی نعره بر رویش گشادند

گروهی در پی او اوفتادند

فخرالدین اسعد گرگانی
 

منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی

 

جدان تو از مادر از بهر تو زادند

از دهر بدین ملک ز بهر تو فتادند

این ملک به شمشیر برای تو گشادند

خود ملک و شهی خاصه ز بهر تو نهادند

منوچهری
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۲۷ - حکایت

 

قدسیان چشم بر تو بگشادند

حال را در تردد افتادند

سنایی
 

انوری » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۱

 

یاران به جهان چشم چو گل بگشادند

هر یک دو سه روز رنگ و بویی دادند

چون راست که بر بهار دل بنهادند

ازبار یگان یگان فرو افتادند

انوری
 
 
۱
۲
۳
۱۱
sunny dark_mode