گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۶

 

به سویم آمدی شیدای خویشم ساختی رفتی

بدین روزم نشاندی بیوفا انداختی رفتی

چه رنگین گشتم از تاراج شوخی آفرین بادا

زدی بستی و کشتی سوختی پرداختی رفتی

چه رحم است این چه انصاف است ظالم اختراع است این

[...]

اسیر شهرستانی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۱

 

مرا ای شعله خود در تاب و تب انداختی رفتی

چو شمع آتش زدی چشم مرا بگداختی رفتی

نشستی بر سمند و آمدی احوال پرسیدی

رسیدی همچو برق و ایستادی تاختی رفتی

نخواهد دید داغ سینه من روی بهبودی

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۴۷

 

به میدان آمدی و گوی و چوگان باختی رفتی

کشیدی تیغ و خونم ریختی و تاختی رفتی

پس از کشتن مرا بر سر علم افراختی رفتی

گذشتی بر مزارم شورشی انداختی رفتی

سیدای نسفی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹۷

 

به ششدر کار خود از شش جهت انداختی رفتی

دلت را مهرهٔ بازیچه کردی باختی رفتی

کی از تعمیر می‌شد چاره احوال خرابت را

به یک پیمانه از نو خویشتن را ساختی رفتی

زدی در مستی امشب صد دهن تر خنده بر گلشن

[...]

جویای تبریزی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۵

 

چه شد کآتش به جانم از غضب انداختی رفتی

ز چشم افروختی رخ قد به ناز افراختی رفتی

که اندازد به خاکم گوهر تاج وفا باشم

چه نقصان من ار قدر مرا نشناختی رفتی

چه شد گر رخصت همراهیم دادی که بر خاکم

[...]

مشتاق اصفهانی