گنجور

فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۱۱

 

سیاوش بدو گفت کان خواب من

بجا آمد و تیره شد آب من

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی همای چهرزاد سی و دو سال بود » بخش ۲

 

به گازر چنین گفت کای باب من

چرا تیره گردانی این آب من

فردوسی
 

عطار » منطق‌الطیر » داستان کبک » داستان کبک

 

چشم بگشایید ای اصحاب من

بنگرید آخر به خورد و خواب من

عطار
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴۵

 

خواب ز چشم من بشد، چشم تو بست خواب من

تاب نمانده در تنم، زلف تو برد تاب من

فتنه چشم تو ستد خواب مرا به عهد تو

فتنه چو خواب کم کند، بهر چه برده خواب من؟

تشنه خون فتنه ام، بس که بخورد خون من

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲۶

 

صد ره گذری هر دم بر جان خراب من

رحمت نکنی هرگز بر چشم پر آب من

بر زد ز دماغم دود از شربت عشق، آری

بی درد سری نبود مستی شراب من

هر چند دلم خون شد، سوزاک من افزون شد

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷

 

درآید هر کجا در جلوه ناز آفتاب من

مرا رسوا کند تغییر حال و اضطراب من

من رسوا ازان در خون فتادم بر سر راهش

که برگردد، چو بیند بوالهوس حال خراب من

نبینم پیش کس با این هجوم شوق، سوی او

[...]

میلی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹۲

 

آه گرمی هست دایم در دل بی تاب من

نیست هرگز بی چراغی گوشه محراب من

شورشی دارم که می پاشم چو ابر از یکدگر

کوه قاف آید اگر پیش ره سیلاب من

شوربختی بین که ریزد بحر با چندین گهر

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹۳

 

شد در ایام کهنسالی گرانتر خواب من

در کف آیینه لنگردار شد سیماب من

صبح بیداری شود گفتم مرا موی سفید

پرده دیگر شد از غفلت برای خواب من

بس که با گرد خجالت طاعتم آمیخته است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۲۸

 

نیابد ره به بزمش گر دل پر اضطراب من

نخواهد ماند در بیرون در بوی کباب من

گرفتم بیم رسوایی است دامنگیر در روزت

چرا در پرده شبها نمی آیی به خواب من؟

شکست رنگ من بر شیشه دل سنگ می بارد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۸۷

 

در بیخودی گذشت زمان شباب من

شد پرده دار دولت بیدار خواب من

نگذاشت آب در جگرم عشق خانه سوز

بی اشک شد ز تندی آتش کباب من

نسبت به شور من رگ خوابی است گردباد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۰۶

 

در سوختن زیاده شود آب و تاب من

در آتش است عالم آب (از) کباب من

صائب تبریزی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲ - مناجات

 

گرفتست غفلت رگ خواب من

شده رفتن عمر سیلاب من

واعظ قزوینی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱۰

 

عرق دارد عنان احتیاج بی‌نقاب من

ره صد دیر آتشخانه واکرده‌ست آب من

به هر مویم گداز دل رگ ابری دگر دارد

چو مژگان سیلها خفته‌ست در موج سراب من

ز علم حسرت دیدار بختی در نظر دارم

[...]

بیدل دهلوی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode