سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۸ - اندرز
مزی خرم که مرگت در کمین است
مخفت ایمن که دشمن همنشین است
عبید زاکانی » عشاقنامه » بخش ۲۵ - در صفت حال
جهانرا بیثباتی رسم و دین است
همیشه عادت دنیا چنین است
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۹
به چین زلف تو کان رشک صورت چین است
ز وقت شیر مزیدن لب تو شیرین است
دمی ز دیده پرخون نمیشوی بیرون
بدان سبب که تو طفلی و خانه رنگین است
دگر فوس کنانم مگو که زان توام
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱
در صف دلها غم تو صدرنشین است
مرتبه ناله از تو برتر ازین است
بر تو نه تنها منم فشانده دل و دین
داعیه این است هر کرا دل و دین است
کس نشود سیر گفته ای ز وصالم
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲
بصرم دیده ی جهان بین است
که رخش مایه ی دل و دین است
وصف رویش چگونه بتوان گفت
هرچه گویم هزار چندین است
آنچه گویند در حبیبان نیست
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳
سعادت یار و دولت همنشین است
کسی را کان رخ مهوش قرین است
بتا دوری نمی خواهم ز رویت
صلاح کار من گویی در این است
نداری مهربانی با من ای دوست
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴
ترا با ما بگو جانا چه کین است
که با ما دایماً رایت چنین است
به چشم خشم در ما بنگری تیز
دو طاق ابروانت پر ز چین است
ندارم در غمت یک دوست باری
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵
خَمِ زلفِ تو دامِ کفر و دین است
ز کارستانِ او یک شمه این است
جمالت مُعجِزِ حُسن است لیکن
حدیثِ غمزهات سحرِ مبین است
ز چشمِ شوخِ تو جان کی توان برد؟
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹
کفر زلفش که رونق دین است
مهتر هند و سرور چین است
دل ما می برد به عیاری
کار طرار دائما این است
نور چشمست و در نظر دارم
[...]
نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷
بخت ابد یار آن که با تو قرین است
با تو نشستن به از بهشت برین است
جور و جفا کردن از تو دور نباشد
عادت خوبان روزگار چنین است
دل هوس زهد کرد و گوشه ولیکن
[...]
شمس مغربی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸
آنچه کفر است بر خلق، بر ما دین است
تلخ و ترش همه عالم برما شیرین است
چشم حق بین بجز از حق نتواند دیدن
باطل اندر نظر مردمِ باطل بین است
گل توحید نروید ز زمینی که دروا
[...]
ابن حسام خوسفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴
مرا درد تو دایم هم نشین است
غمت پیوسته با جانم قرین است
هوس دارم که در پای تو میرم
تمنای من از دولت همین است
نظر بر پسته تنگ تو دارم
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸
آن کیست سواره که بلای دل و دین است
صد خانه برانداخته در خانه زین است
ماهی ست درخشنده چو بر پشت سمند است
سروی ست خرامنده چو بر روی زمین است
آشوب جهان است اگر اسپ سوار است
[...]
جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قصاید » شمارهٔ ۱۹
این خانه چه خانه ست پریخانه چین است
پر حور یکی غرفه ز فردوس برین است
درآب و گل این لطف تصور نتوان کرد
از طارم چرخ آمده برجی به زمین است
قصر ارم آن کش به جهان مثل نیابند
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۸ - قصه عاشق شدن کنیزک خلیفه بغداد بر غلام وی و از استیلای عشق وی خود را در دجله انداختن
جامی آیین عاشقی این است
مهر اینست و مابقی کین است
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۷۳ - قال رسول الله صلی الله علیه و سلم مثل المؤمن مثل النحلة لا تأکل الا طبیبا و لا تضع الا طبیبا
از نبی آنچه حجت این است
الخبیثات للخبیثین است