بدین گونه آمد شدت بهر چیست

بگو راست بامن که درخانه کیست

جز امروزت اززندگی بیش نیست

به مرگ توشاه تو باید گریست

به زن گفت: این بانگ فریاد چیست؟

دراین نیم شب این خروشنده کیست؟

درین نیم شب ناله تان بهر کیست؟

بدینگونه فریاد بیهوده چیست؟

تو را اینچنین زشت کردار چیست؟

ستم بر به مهمان سزاوار نیست

کسی کو؟ بسی سال و مه با تو زیست

ابر زندگانیش باید گریست

برآنم که غیر ازتو ابلیس نیست

درآنجا که هستی تو ابلیس کیست؟

که کس درحرم برتواش دست نیست

مپیما ره کوفه اید بایست

پژوهش نمودم که این مردکیست

ز یاران شاهنشهش نام چیست

بدو گفت دشمن: که نام تو چیست؟

دیارت کدام و نژادت ز کیست؟

بگفتا: خداوند آن نامه کیست؟

به کوفه فرستادنش بهر چیست؟

بدو شاه دین گفت: کاین بانگ کیست؟

مرااین وقت هنگام تکبیر چیست

بگفتند کاین آه و زاری زچیست؟

چه دیدی که چونانت با یدگریست؟

تودانی پسر کشته راتاب نیست

نخواهد پس ازمرگ فرزند زیست

بگفتند برگرد و ایدر مایست

نبرد تو ما را سزاوار نیست

نوانی ترا تاب پیگار نیست

شتابت به مرگ خود از بهر چیست

چو ما را سرانجام جز مرگ نیست

پس و پیش رفتن درین ره یکی است

چنین تندی و جنگ و پرخاش چیست

گمانتان که پاینده خواهیم زیست

کسی را چو من دست و شمشیر نیست

چو من جنگ یازم به خون شیر کیست

برآنی که مردن برای تو نیست

همی جاودانه ببایدت زیست