اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۲۱ - مناجات مرد شوریده در ویرانهٔ غزنی
ظاهرش صلح و صفا باطن ستیز
اهل دل را شیشهٔ دل ریز ریز
اقبال لاهوری » پس چه باید کرد؟ » بخش ۲۴ - خطاب به پادشاه اسلام اعلیحضرت ظاهر شاه «ایده‘ الله بنصره»
لیکن از تهذیب لا دینی گریز
زانکه او با اهل حق دارد ستیز
ایرج میرزا » مثنویها » زهره و منوچهر » بخش ۳
آن که ز یک زن بود اندر گریز
در صف مردان چه کند جَست و خیز
عارف قزوینی » تصنیفها » شمارهٔ ۱۶ - چه شورها
نسیم صبحدم خیز، بگو به مردمِ تبریز
که نیست خلوتِ زرتشت، جای صحبتِ چنگیز (جای صحبتِ چنگیز)
عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۶
نویسنده را بایدی چار چیز
دل و دست و افکار و وجدان تمیز
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۲۷
به بادافره اندر مشو تند و تیز
کسی را به گیتی میازار نیز
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۳۹
کسی کش به چیز تو چشمست تیز
گروگان منه در برش هیچ چیز
ملکالشعرا بهار » ترجیعات » از زبان محمدعلی شاه مخلوع
بودم روزی به شهر تبریز
آقا و ولی عهد و با چیز
شه هرمز بود و بنده پرویز
و اینک شدهام ز دیده خونریز
ملکالشعرا بهار » مستزادها » اهلا و سهلا
بر ما ز روس و انگلیس است بیش
اجحاف و کین و ستیز
بر ما رسد هردم دوصد گونه نیش
زان فرقهٔ بیتمیز
شد مملکت بیخانمان و پریش
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » آیینۀ عبرت » بخش دوم - از اتابکان فارس تا نادرشاه افشار
نادر اندر طوس چون بشنید آن چنگ وکریز
نامهای بنگاشت سوی شه همه بیغاره خیز
گفت بس در چشم بدخواهان نماید ناتمیز
این ستیز زشت و صلحی زشتتر ازآن ستیز
باری اکنون چارهای باید پس از این رستخیز
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - سرگذشت شاعر در اولین مسافرت او به تهران
آن که از بیم بندهٔ ناچیز
سوی دربند میگریزد تیز
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - اندرز به شاه
خوش بود ار ملت اسلام نیز
دست بشویند ز کین و ستیز
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱ - جو یک مثقالی
چون در آن حقه گشادند نیز
جز دو جوکهنه ندیدند چیز
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۱ - در وصف استاد حسین بهزاد نقاش عالیمقام
به سحرانگیزی کلک گهرخیز
به نقش جان دهد رنگ دلاویز
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۱ - سلام به هند بزرگ
تیغ همت راین ای هند عزیز
با فسان جرئت و امّید، تیز
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۷ - کلبه بینوا!
یکی باغ دارم یکی خانه نیز
دوتا گاو و دیگر فرومایه چیز
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۲ - یاران سه گانه:
چو بگرفت مرگش گریبان که خیز
خبر یافتند آن سه یار عزیز