آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۲
خاک شیراز اگرچه شده دامن گیرم
نتوانم دل از این نوسفران برگیرم
گرچه خم شد چو کمان قامتم از پیری و ضعف
میدواند سوی او شوق بسر چون تیرم
از چه یکشب بمه خرگهی ما نرسد
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۵
نشایدم چو دل از مهر یار برگیرم
ضرورتست کز اینجا ره سفر گیرم
بچشم من شده شیراز تر چون کنعان
بشیر کو که زیوسف از او خبر گیرم
زدیده خواست سپردل بدفع تیر نظر
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۹
خواهی که بخاک ره بمیرم
تا روی زپات برنگیرم
از دام تو کی دلم گریزد
کز دانه خال ناگزیرم
تا بندی زلف مهوشانم
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۴
بزنی اگر به تیرم نظر از تو برنگیرم
منم آن مریض مجنون که دوا نمیپذیرم
همه شب خیال زلفت به ضمیر ماست مضمر
چه عجب که ضیمران زار شود همه ضمیرم
چه نهی به پای بندم چه گره زنی کمندم
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۰
زشکنجه گر بمیرم نظر از تو برنگیرم
چون زتست درد درمان زکسی نمی پذیرم
تو زحسن بی نظیری بدیار ماه رویان
من دلشده نظرباز و بعشق بی نظیرم
چه رها کنی زبندم که سراست در کمندم
[...]
حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷
ز اشک و آه اندر بوتهٔ تصعید و تقطیرم
اگر باورنداری بین ز اشک سرخ اکسیرم
مشو سرپیچ چون زلف شب آسایت حذر فرما
ز افغان سحرگاه وزدود آه شبگیرم
بشارت ای گروه کودکان دیوانهٔ آمد
[...]
غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۸۱
نی کشته زخم ناوک و شمشیرم
نی خسته ناخن پلنگ و شیرم
لب می گزم و خون به زبان می لیسم
خون می خورم و ز زندگانی سیرم
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۶
عشق بگسست چنان سلسله تدبیرم
که سر زلف زره ساز تو شد زنجیرم
خنده زد لعل تو بر گریهٔ شورانگیزم
طعنه زد جزع تو بر نالهٔ بیتاثیرم
روزگاری است که پیوسته بدان ابرویم
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۷
جنون گسسته بدانسان کمند تدبیرم
که از سلاسل تو مستحق زنجیرم
ز نور حسن تو چشم و چراغ خورشیدم
ز فر عشق تو فرمانروای تقدیرم
ز سحر چشم تو شاهین پنجهٔ شاهم
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۸
نذر کردم گر ز دست محنت هجران نمیرم
آستانت را ببوسم، آستینت را بگیرم
نه به جز نام لب لعل تو ذکری بر زبانم
نه به جز یاد سر زلف تو فکری در ضمیرم
در همه ملکی بزرگم من که در دستت زبونم
[...]
فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۹
هر کجا دم زدم از چشم بت کشمیرم
خون مردم همه گردید گریبان گیرم
گنج ها جستهام از فیض خرابی ای کاش
آن که کردهست خرابم، بکند تعمیرم
اگر آبم نزنی آتش خرمن سوزم
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۲ - حافظ شیرازی قُدِّسَ سِرُّه
چنان پر شد فضای سینه از دوست
که یاد خویش گم شد از ضمیرم
فراوان گنجها در سینه دارم
اگرچه مدعی بیند حقیرم
قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹
بکش ار کشی به تیغم، بزن ار زنی به تیرم
بکن آنچه میتوانی که من از تو ناگزیرم
همه شرط عاشق آنست که کام دوست جوید
بکن ار کنی قبولم، ببر ار بری اسیرم
سر من فرو نیاید به کمند پهلوانان
[...]
صفایی جندقی » دیوان اشعار » نوحهها » شمارهٔ ۴۰
بعد از تو ای برادر هرچند دستگیرم
وز پیش دوستداران دشمن برد اسیرم
لیکن به داغ و حسرت تا در غمت نمیرم
چشم از تو برنگیرم ور می زنند تیرم
بلند اقبال » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵
قلم آندم که اندر دست گیرم
حظ از خط می برددرویش ومیرم
اگر از منشیان پرسی در انشا
همه دانند بی مثل و نظیرم
گر از مستوفیان خواهی حسابم
[...]
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۲۹۴
چو آید فکر یار اندر ضمیرم
بسوزد خرمن ماه از نفیرم
نه فایز پیر عمر ماه و سالست
غم هجران جانان کرده پیرم
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا چون بسوی تست سیرم
بود تا عاقبت باشد بخیرم
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل دوم - مدیحهسراییها » شمارهٔ ۹ - در نجف
چون دور زمانه کرده پیرم
خواهم به محبتت بمیرم
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل دوم - مدیحهسراییها » شمارهٔ ۹ - در نجف
چون دور زمانه کرده پیرم
خواهم به محبتت بمیرم
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل دوم - مدیحهسراییها » شمارهٔ ۹ - در نجف
چون دور زمانه کرده پیرم
خواهم به محبتت بمیرم