گنجور

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴۵ - گفتار در سبب مرگ فرهاد

 

نباید در کف این دون زبون شد

کزو تخت فریدون سرنگون شد

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۶۷ - غزل گفتن باربد از زبان خسرو

 

چو در زاری تن خسرو زبون شد

دل شیرین از آن اندوه خون شد

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۶۷ - غزل گفتن باربد از زبان خسرو

 

چو شه را این سعادت رهنمون شد

شنو تا بعد از آن، احوال چون شد

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۷۲ - سؤال

 

چو ذاتش اولین را رهنمون شد

دگر ز اول چه ظاهر گشت و چون شد

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۹۵ - نامه نوشتن پیغمبر صلی الله علیه و سلم به پرویز

 

مکن حیرت، اگر خسرو زبون شد

ببین احوال کیخسرو که چون شد

سلیمی جرونی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۲

 

چو شهسوار مرا رخ ز باده گلگون شد

عنان توسن عقلم ز دست بیرون شد

بیک نظاره دلم برد و مست خویشم کرد

چنانکه هیچ ندانم که حال دل چون شد

چو آن پری ز گل چهره برفکند نقاب

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۱۳ - عاشق شدن پروانه

 

عنان لنگر از دستش برون شد

به طوفان غمش کشتی نگون شد

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۲ - رفتن شمع در فانوس

 

چو در آن خانه گلگون درون شد

به قد همچو سرو او را ستون شد

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۴ - دیوانه شدن پروانه و صحرا گرفتن او

 

چو شمع دل ز دست او زبون شد

ز کف سر رشته عقلش برون شد

اهلی شیرازی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

از حال و دل و دیده مپرسید که چون شد؟

خون شد دل و از رهگذر دیده برون شد

ما بی خبران، چون خبر از خویش نداریم

حال دل آواره چه دانیم که چون شد؟

دل خون شد و از دست هنوزش نگذاری

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

تا سلسله زلف تو زنجیر جنون شد

وابستگی این دل دیوانه فزون شد

شرمنده شد از عکس جمالت مه و خورشید

وز عارض گل رنگ تو دل غنچه خون شد

خون شد دل من، دم بدم، از فرقت دلبر

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۱۳ - حالات شاه و گدا در مکتب

 

دم به دم حال او دگرگون شد

من چه گویم حال او چون شد

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۲۲ - در صفت کبوتربازی شاه و نظاره کردن درویش

 

حال من دید و دیده پرخون شد

پا به خوناب دیده گلگون شد

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۳۰ - حیله کردن رقیب و خبردار نمودن شاه گدا را

 

سوز عشقی که داشت افزون شد

سر به صحرا نهاد و مجنون شد

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۴۲ - در صفت خزان و وفات کردن خسرو

 

نار را پرده‌های دل خون شد

پاره پاره ز دیده بیرون شد

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۴۲ - در صفت خزان و وفات کردن خسرو

 

درد او لحظه لحظه افزون شد

عاقبت حال او دگرگون شد

هلالی جغتایی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱

 

ز رنگ اشک دانستم که بی لعلش جگر خون شد

نشانم کس نداد از دل ندانم حال او چون شد

بفرقم موی ژولیدست یا آن زلف را دیدم

مرا از غیر سودایی که در سر بود بیرون شد

نمی دانم که بر تو عاشقم عشق اینچنین باید

[...]

فضولی
 

وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۶ - در ستایش حضرت علی «ع»

 

چو احمد را تجلی رهنمون شد

نه هر کس را بود روشن که چون شد

وحشی بافقی
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
۱۰