مرا عشق از جهان و جان برآورد
به یکبار از سر و سامان بر آورد
مرا بی عشق از جان و جهان بس
مرا عشق از جهان، آرام جان بس
بگو عشقم برون بر از جهان رخت
که بی او نیست در خور تاجم و تخت
چه غم دارم، گرم از عشق جان رفت
که عاشق خواهم از ملک جهان(رفت)
به عشقم شاهی و لشکر چه باید
مرا چون او بود دیگر چه باید
مرا با عشق، مهر لم یزل بود
از آنم دایم این شغل و عمل بود
درین ره بایدم بیدار رفتن
که خواهم در سر این کار رفتن
چو کار عقل غیر از درد سر نیست
جز اینم بعد ازین کاری دگر نیست
چو غیر از عاشقی، نقصان دین است
مرا من بعد، دین و قبله این است
کشد باشد مرا عشق و ملامت
که آنم دست گیرد در قیامت
چه کارم آمدی این عمر بسیار
اگر نه عاشقی بودی مرا کار
بدان شادم که اندر کشور عشق
بخواهد شد مرا سر در سر عشق
نمی پیچم سر از فرمان شیرین
که دارم بهر شیرین، جان شیرین
بحمدالله که بر من نیست پنهان
که خواهم دادن اندر عاشقی جان
اگر بر من شود آن یار ظاهر
شوم خوش ور نه می دانم که آخر
بران در دل زند چندان سر من
که بر من رحم آرد دلبر من
ز دل دارم غمی بر جای شادی
مرا دم نیست غیر از نامردای
چو در زاری تن خسرو زبون شد
دل شیرین از آن اندوه خون شد
ز پرده نعره ای زد آنچنان مست
که مجلس را سراسر دل شد از دست
چو خسرو نعره شیرین به گوشش
رسید از سر بشد یکباره هوشش
ندیمان را ز مجلس سر به سر راند
به خلوت بعد از آن شاپور را خواند
بدو گفت آن زمان کای یار دیرین
به گوش من رسید آواز شیرین
چو از شاه این سخن شاپور بشنفت
تبسم کرد و باخسرو چنین گفت
که شاها زندگانی باد و جاهت
بود فرمان ز ماهی تا به ماهت
بگویم با تو ای شاه جهان راست
که شد کارتو زان سان که دلت خواست
نمی گویم سخن در پرده این بار
که شد یکباره آخر پرده از کار
درون خرگه ست آن مه نشسته
ولی با خویشتن این عهد بسته
همه اهل مداین شاد و خوشدل
که شه را گشته بود این کام حاصل
بدین شکرانه خسرو گفت یک سال
خراج از ملک نستانند عمال
به هر نوعی که می خواهند مردم
همه در عیش کوشند و تنعم
در آن یک سال غیر شمع نگریست
کسی هرگز نفگتی هم که غم چیست
نبد جز چشم خوبان هیچ غماز
کبوتر گشته بد هم صحبت باز
بهشتی را که مردم می شنیدند
در آن مدت، به چشم خویش دیدند
در آن ایام از گفت و شنفتی
کسی را هیچ کس مرگی نگفتی
چنان شد مرگ، کز بخت پریشان
نمی یارست گشتن گرد ایشان
ملک کرد اندر آن دور همایون
زخاطر انده صد ساله بیرون
بود رسم سرای دهر زین سان
که گردد بعد مشکل، کار آسان
از آن فصل بهار است از پی دی
که هر سختیش، آسانی ست در پی
مشو دل تنگ چون کارت شود تنگ
که می باشد یقین صلح از پی جنگ
ز نا آمد مخور اندوه بسیار
که بعد از شام، صبح آید پدیدار
شکایت پر مکن از ضعف و سستی
که باشد بعد سستی، تندرستی
چو خسرو یافت کام خود از آن ماه
سخن را می کنم القصه کوتاه
یکایک دختران آن پری زاد
طلب کرد و به نزدیکان خود داد
به شادی روز و شب آسوده از غم
به کام دل همی بودند با هم
چو شه را این سعادت رهنمون شد
شنو تا بعد از آن، احوال چون شد
چو واپرداخت جانش زان تمنی
شد از صورت، دلش جویان معنی
گدشت از صحبت ارباب عطلت
گهی خلوت گزیدی، گاه عزلت
پی دانش به آیین سترگان
بزرگ امید را خواند از بزرگان
بدو گفت ای ز سر کار آگاه
بگو ما را که چون باید شدن راه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است دربارهی عشق و تاثیر عمیق آن بر زندگی و روح انسان. شاعر بیان میکند که عشق او را از جهان و هستی بینیاز کرده و تنها با عشق آرامش مییابد. او درد و رنج را به خاطر عشق میپذیرد و از آن به عنوان دینی مقدس یاد میکند. عشق برای او بر همه چیز برتری دارد و او به دنبال عاشقی و جویای معشوق است.
شاعر همچنین به وضعیت خود در دوران غم و شادی اشاره میکند و از تغییرات محسوس در زندگی از زمان پیدا کردن عشق سخن میگوید. او احساس خوشبختی و هدفمندی را ناشی از عشق میداند و به آرامش پس از سختیها و مشکلات اشاره میکند.
در نهایت، شاعری به یادگیری و کسب دانش نیز اشاره میکند و از بزرگان یا آموزگاران میخواهد تا راه را نشان دهند.
هوش مصنوعی: عشق مرا به یکباره از دنیای مادی و حتی از وجودم جدا کرد و همه چیزم را دگرگون ساخت.
هوش مصنوعی: بدون عشق، زندگی و جهان برایم بیمعناست، اما عشق برای من باعث آرامش روح و جانم است.
هوش مصنوعی: بگو عشق من، از دنیای تو خارج شود، چراکه بدون تو هیچ چیزی برای تاج و تخت من مناسب نیست.
هوش مصنوعی: نمیدانم که چه غمی داشته باشم؛ حتی اگر جانم از عشق برود، چون میخواهم عاشق شوم، برایم مهم نیست که چه بر من میگذرد.
هوش مصنوعی: عشق من به مثل یک پادشاه و سپاه است، چه نیازی به چیز دیگری دارم وقتی که او در قلبم جا دارد؟
هوش مصنوعی: عشق و محبت همیشگی به من تعلق دارد و همیشه این کار و فعالیت من خواهد بود.
هوش مصنوعی: در این مسیر باید با هوشیاری پیش بروم، چون میخواهم به هدفم در این زمینه دست پیدا کنم.
هوش مصنوعی: کار عقل جز دردی برای سر نیست و دیگر بعد از این کاری برای او وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر به جز عشق چیزی دیگر را دنبال کنم، دین من ناقص است. حالا تنها چیزی که برایم مهم است، عشق و معشوقم است.
هوش مصنوعی: عشق و سرزنش میتواند مرا به سوی خود بکشاند، چون آن عشق است که در روز قیامت دست مرا میگیرد.
هوش مصنوعی: زندگی من به چه دردی میخورد اگر عشق تو در آن وجود نداشته باشد؟
هوش مصنوعی: من خوشحال هستم که در دنیای عشق، میخواهم تمام وجودم را در عشق فانی کنم.
هوش مصنوعی: من از دستورات دلنشین و شیرین خود سرپیچی نمیکنم، زیرا برای آن شیرین، جان گرامیام را میدهم.
هوش مصنوعی: خوشحالم که میدانم در عشق، جانم را برای تو فدای میکنم.
هوش مصنوعی: اگر آن دوست به من توجه کند، خوشحال میشوم؛ وگرنه میدانم که این وضعیت به پایان خواهد رسید.
هوش مصنوعی: در دل من چنان غمی وجود دارد که حتی محبوبم به حال من رحم میکند و نگران میشود.
هوش مصنوعی: از دل من غمی مانده است که شادیام را نمیگذارد و جز ناپاکدلان کسی نیست که در این حالت به من کمک کند.
هوش مصنوعی: وقتی که خسرو در حال زاری و بیچارگی بود، دل شیرین از این غم و اندوه به شدت شکسته و دلتنگ شد.
هوش مصنوعی: از پرده صدایی بلند شد که آنچنان شوق و هیجانی را در جمع ایجاد کرد که همه دلها را تسخیر کرد.
هوش مصنوعی: وقتی خسرو صدای شیرین را شنید، ناگهان هوش و حواسش را از دست داد.
هوش مصنوعی: در مهمانی، دوستان را از دور و بر خود دور کرد و سپس به تنهایی شاپور را به نزد خود فراخواند.
هوش مصنوعی: آن زمان به دوست قدیمیام گفتم که آواز خوشی به گوشم رسید.
هوش مصنوعی: زمانی که شاپور این سخن را از شاه شنید، لبخندی زد و به خسرو چنین گفت.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر آرزوی طول عمر و قدرت برای پادشاه است. شاعر به او wishes میکند که زندگیاش پر از موفقیت و اقتدار باشد و فرمانرواییاش از هر زمان دیگری بیشتر باشد.
هوش مصنوعی: بگویم که ای پادشاه دنیا، به راستی که کارهایت به گونهای شده که دلخواه خودت بود.
هوش مصنوعی: این بار دیگر نمیخواهم پنهانی صحبت کنم، زیرا نتیجه کار به وضوح مشخص شده است.
هوش مصنوعی: درون این چادر، آن ماه زیبا نشسته است، اما با خود عهدی بسته که از دیگران دور بماند.
هوش مصنوعی: تمام مردم مداین شاد و خوشحال بودند، زیرا خواستهی شاه برآورده شده بود.
هوش مصنوعی: خسرو به خاطر این نعمت، اعلام کرد که به مدت یک سال، مأموران از مردم مالیات دریافت نکنند.
هوش مصنوعی: مردم به هر شکلی که دوست دارند، در تلاشند تا از زندگی لذت ببرند و خوشبختی را تجربه کنند.
هوش مصنوعی: در سالی که گذشت، هیچکس به جز شمع توجه نکرد، و هیچکس حتی سوالی هم در مورد غم نپرسید.
هوش مصنوعی: هیچکس جز چشمهای زیبا نمیتواند عیبهای دیگران را برملا کند، حتی کبوتر هم که به پرندهای زیبا و آرام مشهور است، در کنار باز، به نظر ناپسند میآید.
هوش مصنوعی: مردم بهشت را که دربارهاش شنیده بودند، اکنون با چشمان خود مشاهده کردند.
هوش مصنوعی: در آن زمان، هیچکس از مرگ کسی صحبت نمیکرد و هرگز خبری از آن به میان نمیآورد.
هوش مصنوعی: مرگ به گونهای رخ داد که از روی بخت بد کسی توانایی نزدیکی به او را نداشت.
هوش مصنوعی: در آن دوران پر افتخار، ملک به خاطر اندوهی که از گذشتهای تلخ داشت، گریه میکرد و به یاد خاطرات ناگوار صد سال پیش میافتاد.
هوش مصنوعی: زندگی بشر به گونهای است که پس از گذراندن دشواریها، مسائل و چالشها به راحتی حل و آسان میشوند.
هوش مصنوعی: این فصل بهار به ما نشان میدهد که پس از هر دشواری، آسانی و راحتی در انتظار است. سختیها میتوانند موقتی باشند و بعد از آن، آرامش و خوشی به سراغ ما میآید.
هوش مصنوعی: هرگاه دلتنگ و ناراحت شدی، نگران نباش چرا که بعد از هر جنگ و درگیری، صلح و آرامش حتمی است.
هوش مصنوعی: نگران نباش و غم مخور، زیرا بعد از شب، صبح روشن میشود و همهچیز مشخص خواهد شد.
هوش مصنوعی: از ضعف و ناتوانی خود ناله نکن، چرا که بعد از این دوره سستی، بهبود و سلامتی هم خواهد آمد.
هوش مصنوعی: وقتی خسرو به خواستهاش از آن ماه رسید، صحبت را کوتاه میکنم.
هوش مصنوعی: هر یک از دختران آن پریزاد را خواست و به نزدیکان خود سپرد.
هوش مصنوعی: آنها در روز و شب با شادی زندگی میکردند و از غمها آزاد بودند و با دل خوش در کنار هم بودند.
هوش مصنوعی: وقتی که این خوشبختی به پادشاه راهنمایی شد، بشنو که بعد از آن، اوضاع چگونه شد.
هوش مصنوعی: وقتی که جان او به خاطر آن آرزو از شکل و ظاهر خودش جدا شد، دلش به دنبال مفهوم و معنی واقعی بود.
هوش مصنوعی: گذشت از صحبت آقایان و زمانهای فراغت، گاهی به تنهایی گوشهگیری و گاهی به دوری از جمع پرداختم.
هوش مصنوعی: به دنبال دانش، از بزرگان و آموزگاران بزرگ امید و الهام گرفت.
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای کسی که از کارها آگاهی، به ما بگو که چه کار باید کنیم و چگونه باید راه را پیدا کنیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.