گنجور

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۲۸ - حکایت

 

همانا درختی که می پروری

طمع داری از میوه اش برخوری؟!

آذر بیگدلی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۴

 

به لب رسیده مرا جان ز محنت دوری

فغان ز محنت دوریّ و درد مهجوری

زهی ز طره تو تیره عنبر سارا

زهی ز چهره تو منفعل گل سوری

ز پرده مست برآ تا کنند زاهد و شیخ

[...]

رفیق اصفهانی
 

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - نکات و دقایق باطنی سخاوت

 

ای که چندین به هنرمندی خود مغروری

وای اگر بر تو گذارند دمی کار تو را

ملا احمد نراقی
 

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۷۳ - در بیان قصه ی لر که رندان فریبش دادند

 

ور یتیمان را همی می پروری

حور و غلمان گرد خود جمع آوری

ملا احمد نراقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۳ - حکایت

 

در اقطار جهان نزدیک و دوری

چو من هرگز نبیند بخت کوری

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۳ - حکایت

 

مرا هرگز نبودی قر و قوری

چو دیگر باده خواران عرو عوری

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۵ - حکایت

 

نکردی با خرد کران و شوری

ذلیل مرده سگ حالا چطوری

یغمای جندقی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵۲

 

سودای تو آتش زده در رخت صبوری

از آب کجا تشنه کند صبر به دوری

پای از دل اغیار برون نه که بریبی

در خانه ظلماتی ای پیکر نوری

خاموشم اگر ناله من گوش تو آزرد

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳۴

 

من به تو مشتاق و تو پیوسته از من در نفوری

بس عجب نبود که من ظلمت تو سرتا پای نوری

من زتو محروم و تو محرم بمن درگاه و بیگاه

گنج سان مخفی ولی خورشید آسا در ظهوری

پیش غلمان پریزاد من آنغلمان غلامی

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷

 

تو مردمک چشم من مهجوری

زان با همه نزدیکیت از من دوری

نی نی غلطم تو جان شیرین منی

زان با منی وز چشم من مستوری

فروغی بسطامی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۲۲ - قاسم تبریزی نَوَّرَ اللّهُ رُوْحَهُ

 

گر شاه زمانه‌ای و گر دستوری

گر باز جهان شکار و ور عصفوری

گر مست طریقتی وگر مستوری

تا راه به خود نبرده‌ای مغروری

رضاقلی خان هدایت
 

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲

 

مگر دریچهٔ نوری تو یا نتیجهٔ حوری

که فرق تا به قدم غرق در لطافت و نوری

مرا تو مردم چشمی چه غم که غایبی از من

حضور عین چه‌ حاجت بود که عین حضوری

گمان برند خلایق که حور بچه نزاید

[...]

قاآنی
 

قاآنی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۷

 

تو مردمک چشم من مهجوری

زان با همه نزدیکیت از من دوری

نی نی غلطم تو جان شیرین منی

زان با منی و ز چشم من مستوری

قاآنی
 
 
۱
۱۲
۱۳
۱۴
۱۵
۱۶