گنجور

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۱۰ - در عین ذات وصفات وقدرت و قوّت اسرار الهی فرماید

 

چو خورشیدی شدم در بود بودم

چو خورشید دگر رخ را نمودم

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۴ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)

 

شما را در یکی اصلی نمودم

بهر معنی شما را در فزودم

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۲۵ - تمامی اشیا از یک نور واحدند (ادامه)

 

زمانی از تو فارغ من نبودم

ابا تو گفتم و وز تو شنودم

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۳۴ - درخبردادن صاحب اسرار فرماید

 

جدائی نیست در یکی نمودم

ز یکی اندر این گفت و شنودم

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۲ - در صفات جام عشق فرماید

 

بیک ره مست کن بود وجودم

که رخ دلدار در مستی نمودم

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر دوم » بخش ۴۷ - سؤال کردن در علم تفسیر فرماید رحمةاللّه

 

چو حق گفت اندر اینجا من نبودم

ولیکن در قلم نقشی نمودم

عطار
 

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۷۷

 

بزرگوارا من در میان اهل عراق

به نعمت تو که محسود همگنان بودم

هموم و وحشت غربت بر آن تنعم و ناز

که داشتم به وطن اختیار فرمودم

چو طبع میل بدین خطه کرد و بود خطا

[...]

ظهیر فاریابی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

دوش در عیش و عشرتی بودم

کز طرب تا بروز نغنودم

یا ربود و شراب و شمعی و من

زحمت اندر میانه، من بودم

با وصالش غمی فرو گفتم

[...]

اثیر اخسیکتی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶۰

 

تا عشق تو سوخت همچو عودم

یک عقده نماند از وجودم

گه باروی چرخ رخنه کردم

گه سکه آفتاب سودم

چون مه پی آفتاب رفتم

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸۹

 

صد بار مردم ای جان وین را بیازمودم

چون بوی تو بیامد دیدم که زنده بودم

صد بار جان بدادم وز پای درفتادم

بار دگر بزادم چون بانگ تو شنودم

تا روی تو بدیدم از خویش نابدیدم

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۴۵

 

ز اول که حدیث عاشقی بشنودم

جان و دل و دیده در رهش فرسودم

گفتم که مگر عاشق و معشوق دواند

خود هر دو یکی بود من احول بودم

مولانا
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۸

 

من با تو نه مرد پنجه بودم

افکندم و مردی آزمودم

دیدم دل خاص و عام بردی

من نیز دلاوری نمودم

در حلقه کارزارم انداخت

[...]

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۱

 

من ز خدمت دمی نیاسودم

گاه و بیگاه در سفر بودم

سعدی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۹

 

شبانه دوش که تنها به کنج خود بودم

ز هولِ صاعقه و بانگِ رعد نغنودم

ز بی دلی وز بی طاقتی بترسیدم

ز بی کسی وز بی هم دمی بفرسودم

ز ممکنات نبد یارِ دستِ من جز جام

[...]

حکیم نزاری
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۱۶ - در منع تقلید

 

سالها اشک دیده پالودم

روزها از طلب نیاسودم

اوحدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٢٩

 

مدتی در پی هوی و هوس

عرصه بر و بحر پیمودم

روز ننشستم از طلب نفسی

شب زمانی ز فکر نغنودم

چون برین مدت مدید گذشت

[...]

ابن یمین
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۱۰
sunny dark_mode