گنجور

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » سرود کبوتر

 

فرو خوانده سرود بی گناهی

کشیده عاشقانه بر زمین دم

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » سرود کبوتر

 

به گوشم‌، با نسیم صبحگاهی

نوید عشق آید زان ترنم

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » خمسه‌ مسترقه

 

سیصد و شصت و پنج‌ و ربعی روز

مدت سال بود و هست مدام

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » خمسه‌ مسترقه

 

ماه سی روز بود و پنج دگر

بد به پایان سال‌، پنجی نام

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » خمسه‌ مسترقه

 

امر فرموده بود پیغمبر

کز «‌نسی‌» هیچ کس نیارد نام

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » خمسه‌ مسترقه

 

گفت کاین خرده را رها سازند

که «‌نسی‌» نیست سنت اسلام

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » خمسه‌ مسترقه

 

لیک از آن کاحتیاج مبرم بود

که بود سال‌ها درست و تمام

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » مرغ شباهنگ

 

‌نه هوایی کدر و گردآلود

بر وی از ابر یکی خیمهٔ شوم

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » مرغ شباهنگ

 

بسته اندر قفسی قیراندود

منظره دیده ز دیدار نجوم

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » مرغ شباهنگ

 

بحرم بر، گلهٔ گرگ رده

به‌صفت گرگ و به صورت چو غنم

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » مرغ شباهنگ

 

خورده آهوی حرم را و شده

جای آهوی حرم گرگ حرم

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » بنای یادگار

 

تا زنده بود یکی در این بوم

تا زنده بود کمیت نامم

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » بنای یادگار

 

تا هست سخن به دهر معلوم

معلوم جهان بود کلامم

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۳ - در وظیفه‌شناسی

 

چون ندانی به زخم‌ها مرهم

خو ی گیری به دردها کم کم

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۳ - در وظیفه‌شناسی

 

آن که افشاند بول در زمزم

گشت نامی ولی نه چون خاتم

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۳ - در وظیفه‌شناسی

 

ور نهی پند نامه‌ای محکم

پس مرگ خود اندر‌بن عالم

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۲۹۲
۲۹۳
۲۹۴
۲۹۵
۲۹۶
۲۹۸
sunny dark_mode