گنجور

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » به نام یزدان - این (‌است) اندرز انوشک روان اتروپات مارسپندان

 

بخواندم زگفتار دانای راد

که اندرز فرزند راکرد یاد

نکو نام پاد آذر شادکام

که بودش پدر ماراسپند نام

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » در مدح امیرمؤمنان (‌ع‌)

 

پور موسی جعفر آیت‌اله اعظم

آنکه هست از انفاسش زنده عیسی مریم

در تحقق ذاتش گشته خلقت عالم

آفتاب کز رفعت بر فلک زند پرچم

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » اعلان جنگ

 

مه شوال بیاراست سپاهی ز انجم

داد دیشب به مه روزه یک اولتیماتوم

گفت بایکوت عمومی را بردار ز خم

در خمخانه کن آزاد به روی مردم

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » تا کی و تا چند؟

 

تا به کی شحنه و یارانش نمایند ستم

چند ملت را دوشند، بمانند غنم

آن یک ازپرخوری و فربهی آورده ورم

وآن دگر از غلیان خون‌، گردیده دژم

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » انتقاد از اوضاع خراسان

 

چون فُکُل از ستمت سینه‌فگارم خانم

چون کراوات گره خورده به کارم خانم

با نگاه تو کجا چشم به مردم دارم

گر همه شهر بدانند که من دُم دارم

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » شب قدر

 

تاکه افلاک را بقا بینم

این مهین جشن را بپا بینیم

چون در استم پی ثنای امام

پای خود بر سر سها بینم

میهمانان و میزبانان را

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » ترجیعات » از زبان محمدعلی شاه مخلوع

 

بدبختی ما نگر که خانم

ناداد دگر به دست ما دم

یک روز و دو روز بود و شد گم

با خودگفتیم خسروا قم

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مستزادها » مناظرهٔ ادبی (در جواب صادق سرمد از ادبای زمان)

 

بعد از آنهاگشت روحانی علم

آن که درشعرش «‌اجنه‌» زد رقم

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش دوم - از اتابکان فارس تا نادرشاه افشار

 

هم به کاشان ناگهش پیک اجل گفتاکه قم

کشت مدفون پیکر شاهانه‌اش در خاک قم

زان سپس بگرفت افسر شاه عباس دوم

خنگ دولت را نگار عدل زد بر یال و دم

توسن قهرش به مغز باده‌خواران سود سم

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش سوم - از کریم خان زند تا مشروطه

 

هیئت روحانیان رفتند از ری سوی قم

تا که از این ملک فرمایند هجرت کلهم

صدر اعظم کرد با مردم ز هر سو اشتلم

لیک گفتش جنبش ملی که‌، هان ای خواجه قم‌!

طبل آزادی کشید آواز چون رویینه خم

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » جنگ تهمورث با دیوها » جنگ دیو و آدمی‌زاد

 

شامگاهان کآدمیزاد دلیر

خفتی وگشتی دل از پیکار سیر

تاختی ز آتش‌فشان دیو دژم

بیم دادی خفتگان را دم بدم

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » جنگ تهمورث با دیوها » جنگ دیو و آدمی‌زاد

 

ور شدی دوشیزه‌ای از بیشه دور

ره زدی دیوش به هنگام عبور

کودکان را بردی از آغوش مام

در درون مادران جستی مقام

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » جنگ تهمورث با دیوها » جنگ دیو و آدمی‌زاد

 

دیو و غول و جن و همزاد و پری

با همه دانایی و افسونگری

در میانشان دشمنی بود از قدیم

کارشان زین دشمنی نامستقیم

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » جنگ تهمورث با دیوها » تدبیر پری بانو

 

اذن ده تا پشتهٔ پامیر را

کوه التایی و ببر و شیر را

برده وز اوج هوا برهم زنیم

برسرخیل بنی آدم زنیم

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » جنگ تهمورث با دیوها » تدبیر پری بانو

 

اذن ده تا برکشیم از رودگنگ

آب کندی ژرف‌، تا میدان جنگ

آب دربا را بر اینان سر دهیم

جملگی را در زمان کیفر دهیم

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » جنگ تهمورث با دیوها » تدبیر پری بانو

 

گوی تا صدکوه تفتان آوریم

قله‌های آتش‌ افشان آوربم

از جهنم منفذی بیرون کنیم

در یکی‌دم روی این هامون‌، کنیم

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » جنگ تهمورث با دیوها » پیام بانو به تهمورث

 

جنیان از ما فراوان بسته‌اند

همچو ما آنجا بسی دلخسته‌اند

لیک از این در، فرض‌تر دارم پیام

هست پیغام خوشی‌، بشنو تمام

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » در ابوعطا

 

گر شود دلم کوه درد و غم

چاره‌اش به یک جام می کنم

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - اندرز به شاه

 

چون که تنیدند درختان به‌هم

شاخه کشیدند چه بیش و چه کم

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۹ - شاه دل‌ آگاه

 

قصهٔ شاهان جهان بیش و کم

نیست به جز قصه جور و ستم

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۲۹۰
۲۹۱
۲۹۲
۲۹۳
۲۹۴
۲۹۸
sunny dark_mode