سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۳ - بسم الله الرحمن الرحیم
صاف معنی است وین صور دردند
اهل معنی ز نقش جان بردند
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۲۷ - در بیان فرستادن مولانا قدسنا، الله بسره العزیز ولد را به رسالت سوی دمشق به طلب شمس الدین تبریزی عظم الله ذکره
آن مریدان که جرمها کردند
ز آنچه کردند جمله واخوردند
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۳۵ - رفتن مولانا بجانب شام در جستجوی شمس الدین
خانمان را فدای او کردند
امرش از دل بجای آوردند
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۶۴ - در بیان آنکه چون شیخ صلاح الدین زرکوب قدس اللّه سره العزیز رحلت کرد خلافت به چلبی حسام الدین ابن اخی ترک رسید
ز اولین ضربت قوی خوردند
در دوم فتنه کمترک کردند
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۶۵ - در بیان آنکه هر سخن اگرچه مضحکه است و بیحاصل، چون آنرا ولی خدا فرماید گفتن جد محض شود و آن سخن بیفایده پر فایده گردد. و در تقریر آنکه خدای تعالی با پیغمبر فرمود که امت تو از همه امتها بهترند و عنایت در حق ایشان از هرچه بیشتر است از آنکه پیشنیان را به سبب انکارشان هلاک کردم بعضی را به طوفان بعضی را به باد و بعضی را به خسف تا امت تو این همه را بشنوند و ادب گیرند و آنچنان انکار نیارند امت مرحومه از این وجهاند.
که از آن فتنهها چه برخوردند
نیک پنداشتند و بد کردند
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۰۳ - در بیان آنکه در مخلوقات و مصنوعات آدمی است که مختار است و باقی مجبوراند اختیاری ندارند. چنانکه آتش قادر نیست که گرمی نکند و آب نتواند که تری نکند و آفتاب نتواند که روشنی ندهد. پس آدمی در محل حساب از آن است که مختار است و بربد و نیک قادر است. و اگر گوید مجبور و قادر نیستم خلاف میگوید زیرا پشیمانی او بر کار کرده مکذب دعوی اوست
صد هزاران چو تو چنین کردند
تن خود را بنازپروردند
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۶۵ - در بیان آنکه مصطفی صلی اللّه علیه و آله خبر داد که اولیاء وارثان من اند و ایشان را روز قیامت شفاعت باشد که ولهم شفاعة فی الناس والشیخ فی قومه کالنبی فی امته
در زمان جمله را بیاوردند
دست بسته بشاه بسپردند
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۴
جماعتی که محبت ز فطرت آوردند
شرابِ شوق به جامِ یگانگی خوردند
عدو مبین که یکیاند جمله در توحید
بدان دلیل که فرمانبرانِ یک مردند
تو نیز سجدهء بت کن به طوع اگر بینی
[...]
حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۱۱ - پیغام چهارم شب به خورشید
بانگ الله اکبر آوردند
گره از نای روزه وا کردند
حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۱۲ - پاسخ روز به شب
سر به بالین غفلت آوردند
جامه چون مستراح پر کردند
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۸
آن عزیزان که همه شب به دل من گردند
فرخ آن روز که بر دیده روشن گردند
من چو مرغان قفس خوی به زندان کردم
وقت شان خوش که به گرد گل و گلشن کردند
آن کسان کز پی آن روی بدم می گویند
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹۹ - حدیث بخشش جان و نوازش از ملک غازی مسلمانان دهلی را به لطف بی حد و بی مر
دگر از طنز گفت اینان چه کردند؟
نمک در دیگ رفت اینها چه خوردند!
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱۱ - یاری خواستن خسرو از قیصر و لشکر کشی او به مداین و شکست خوردن بهرام چوبینه
دو لشکر روی در رو باز خوردند
به کوشش بازوی کین باز کردند