برادرت چندان برادر بود

کجا مر ترا تاج بر سر بود

باب ظاهر صورت حیدر بود

که وصی نفس پیغمبر بود

کاین طبیعت را هبا در خور بود

آن برادر وین دگر خواهر بود

هر دل اسیر زلف تو بیدادگر بود

کارش ز تار زلف تو آشفته‌تر بود

آشوب ملک شاهی و بیدادکار تست

ترکی و ترک لابد بیدادگر بود

در ملک حسن شاهی زان شور و شرکنی

[...]

چون علی کو بن عم و داماد پیغمبر بود

روز محشر تشنگان را ساقی کوثر بود

دان که نامم خضر پیغمبر بود

زندگانی من از حیدر بود

طلعتش از حور زیباتر بود

قامتش طوبی لبش کوثر بود

گر مسلمان کس وگر کافر بود

هر جفا را آخری آخر بود

تو راکیسه وکاسه تا پر بود

سخن های تو خوشتر از در بود

نه هرکس خریدار گوهر بود

خریدار گوهر نه هر سر بود

گرامیش دار ار چه کافر بود

که این گفته گفت پیمبر بود

تو کت این بیوفایی در نظر بود

توکت خود از دل سنگت خبر بود

چرا فایز چنین کشتی به ناحق

تو را آیین ترسائی مگر بود؟

مثال تخم کان اصل شجر بود

شجر در روی نهان بی‌برگ و بر بود

نه این مخصوص آن سلطان سر بود

نه بر وی خاتمیت منحصر بود

چرا دنیا بر آنها مختصر بود

جهان از چشم سوزن تنگ‌تر بود

یکی در دید خود کامل نظر بود

شراری هم ز عشقش بر جگر بود

ز حق چون عقل اول ما صدر بود

وجودش ز آفرینش پیشتر بود

علی شافع روز محشر بود

علی زوج دخت پیمبر بود

(صامت) به بزم جانان هر کس که راهبر بود

در پیش تیر محنت دایم تنش سپر بود

کاش از نخست ویران این دهر پرخطر بود

طرح نوی فروغی می‌ریختم اگر بود

پی قنوت گهی راز جوی داور بود

گهی به فکر غم امت پیمبر بود