گنجور

سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۷

 

با‌آن‌که در وجودِ طعام است عیشِ نفس

رنج آوَرَد طعام که بیش از قَدَر بوَد

گر گُل‌شِکَر خوری به تکلّف زیان کند

ور نانِ خشک دیر خوری گل‌شکر بوَد

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۴ - در معنی شفقت بر حال رعیت

 

خزاین پر از بهر لشکر بود

نه از بهر آذین و زیور بود

سعدی
 

سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۲۸ - حکایت پادشاه غور با روستایی

 

نبینی که چون کارد بر سر بود

قلم را زبانش روان تر بود

سعدی
 

حکیم نزاری » سفرنامه » بخش ۵ - حکایت

 

بر گرفتاری که بی یاور بود

جای رحمت باشد ار کافر بود

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » سفرنامه » بخش ۵ - حکایت

 

بر سگ ار مهر آوری بهتر بود

زآنکه دل بی مهربان در بر بود

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » سفرنامه » بخش ۹ - حکایت

 

خصمش اندر حشر خود داور بود

کش کلاه از سر گرامی تر بود

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » سفرنامه » بخش ۱۳ - مراجعت کردن از سفر و آمدن به وطن

 

گر شرف مسعود هم حاضر بود

ریشخندی نیز هم آخر بود

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » ادب‌نامه » باب اول - در متابعت و مطاوعت پادشاه » بخش ۱

 

ولیکن اگر بخت یاور بود

سر بی هنر تاج بی سر بود

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۸

 

تا سرم باشد تمنای توام در سر بود

پادشا باشم گرم خاک درت افسر بود

روزگار از زلف تو بادا پریشان روز و شب

تا دل بد روز من هر دم پریشان تر بود

من خورم خونابه هجران و بیزارم،ازآنک

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلع‌الانوار » بخش ۱۰ - حکایت شیر فروش متقلب

 

کان همه آب تو که در شیر بود

شد همه سیل و رمه را در ربود

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۱۷ - رفتن خسرو به اصفهان به هوای شکر

 

شکر خود نیشکر خائی دگر بود

که سر تا پا ز شیرینی شکر بود

امیرخسرو دهلوی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۶

 

دوشم از وصل کار چون زر بود

تا به روز آن نگار در بر بود

جام در دست و یار در پهلو

عشق در جان و شور در سر بود

گل و شکر بهم فرو کرده

[...]

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۳۵ - حکایت

 

باغبانش ز دور ناظر بود

داد پاسخ که نیک حاضر بود

اوحدی
 
 
۱
۸
۹
۱۰
۱۱
۱۲
۲۰
sunny dark_mode