عطار » اسرارنامه » بخش دوازدهم » بخش ۵ - الحکایه و التمثیل
از آن کانی که جانها گوهر اوست
فلک از دیرگه خاک در اوست
عطار » خسرونامه » بخش ۱ - بسم اللّه الرحمن الرحیم
زروز و شب دو خادم بر در اوست
که آن کافور و این یک عنبر اوست
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱۴ - در تفسیر وَلَقَدکَرَّمنا بَنی آدَمَ وَحَمَّلنا هُم فی البَرِّ وَالبَحر فرماید
چو زان کانی که جانهاگوهر اوست
فلک از دیرگه خاک در اوست
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۱۲۱
تیغ تو که مرگ جرعة ساغر اوست
سرچشمة آب نصرت اندر سراوست
رخساره بخون دشمنانت شوید
این نیز نشان پاکی گوهر اوست
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۵۳ - حکایت
کعبه هرچندی که خانهٔ بر اوست
خلقت من نیز خانهٔ سر اوست
شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۱۷ - در ذکر شیطان و لعنت کردن بر او
یقین سرچشمهٔ سر قدر اوست
یکی رکن عظیم معتبر اوست
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷
دلم را مقام عبادت درِ اوست
زهی بخت آن دل که فرمانبرِ اوست
طفیل قد اوست هرجا که جانی ست
عجب سرو نازی که جانها برِ اوست
اگرچه خطش نیست چون غمزه جادو
[...]
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۴۱ - حکایت آن خفته چشم بیدار دل که روح الله به سر وقت وی رسید و عذر خواب کردن وی را از وی پسندید
صفحه لوح جهان دفتر اوست
نسخه صنع بدایعگر اوست
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۵۸ - عقد هفدهم در توکل که اعتماد است بر کفیل ارزاق و تفویض امر به تدبیر وکیل علی الاطلاق عمت الاؤه و تقدست اسماؤه
کار دانا کن هر کارگر اوست
پیشه پیش آور هر پیشه ور اوست
بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴
قد تو نهالیست که آتش ثمر اوست
دیوانه ی آن بادیه ام کاین شجر اوست
آراسته باد این چمن حسن که هر روز
فیض نوام از لاله و ریحان تر اوست
زلفت گرهی بست بهر قطره ی خونم
[...]
فضولی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » مسبع
شاهی که سر چرخ برین خاک در اوست
در تمشیت کار قضا کارگر اوست
اوراق فلک دفتر فضل و هنر اوست
ایجاد بشر پرتو فیض نظر اوست
بحریست که ارواح ائمه گهر اوست
[...]
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » مثنویات » در ستایش کاخ میرمیران
آنکه اقبال خادم در اوست
بخت و دولت غلام و چاکر اوست
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۴ - در رفتن شیرین به کوه بیستون و گفتگوی او با فرهاد و بیان مقامات محبت
محبت گنج و اشکم گوهر اوست
سیه ماری چو زلفت بر سر اوست
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲
عشق است که علم دو جهان مختصر اوست
مجموعه احوال دو عالم خبر اوست
صد راهزنم در صف اندیشه نشسته
حرز دل آگاه نشین از نظر اوست
بیگانگیش بار دهد اشک ندامت
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸
ماهم نه نهالی است که خورشید بر اوست
طوبی خس زیبا چمنی که این شجر اوست
مرغی که حرم را شرف از نسبت او بود
جاروب حرمگاه صنم بال و پر اوست
گه زهر فشاند به مگس، گه زند آتش
[...]
کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۳ - داستان سرکوبی و قتل ججهار سنکهه بندئله به سرداری اورنگ زیب پسر شاه جهان که بعد از وی بسلطنت نشست
گران نخل خبیث و این بر اوست
ولی آن آتش این خاکستر اوست
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۰
مرغی که رمیدن ز جهان بال و پر اوست
از عرش گذشتن سفر مختصر اوست
عشق و محیطی است که دلها گهر اوست
نیلی رخ افلاک ز موج خطر اوست
عشق تو همایی است که دولت اثر اوست
[...]
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰
آه جگر ماست که آتش شرر اوست
مژگان تر ماست که صد ابر تر اوست
زلف تو که چون راهزنان گوشه گرفتست
هر فتنه که در شهر شود زیر سر اوست
بلبل به قفس داشتن امروز روا نیست
[...]