گنجور

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - در مدح طاهر علی مشکان

 

ز بأس و رفق خداوند ماست پنداری

شعار آتش و آب و دثار آتش و آب

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - در مدح طاهر علی مشکان

 

تبارک آن ملک واحدی که صاحب را

به بأس و رفق کند جفت و یار آتش وآب

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - در مدح طاهر علی مشکان

 

عماد دولت و دین طاهر علی که دلش

یسار دارد بیش از یسار آتش و آب

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - در مدح طاهر علی مشکان

 

بهار فضل و بزرگی که تن نیاراید

مگر به جامه خلقش بهار آتش و آب

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - در مدح طاهر علی مشکان

 

نگار طبع کریمی که چشم نگشاید

مگر به خامه لطفش نگار آتش و آب

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - در مدح طاهر علی مشکان

 

عیار ذهنش و رایش نه معتبر دارند

بلی نه معتبر آید عیار آتش و آب

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - در مدح طاهر علی مشکان

 

وقار عزمش و حزمش نه محتمل باشد

نعم نه محتمل آید وقار آتش و آب

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - در مدح طاهر علی مشکان

 

همی منیع تر آید ز گرد موکب او

حصار منزل او از حصار آتش و آب

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - در مدح طاهر علی مشکان

 

همی شنیع تر آید ز باد هیبت او

دوار دشمن او از دوار آتش و آب

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - در مدح طاهر علی مشکان

 

فرو نشاند با من ارتکاب فتنه و شور

ضعیف کرد به نهی اقتدار آتش و آب

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - در مدح طاهر علی مشکان

 

به زیر عقل کی آید شمار معرفتش

به زیر عقل گر آمد شمار آتش و آب

ابوالفرج رونی
 

ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹ - در مدح طاهر علی مشکان

 

چه باک دارد با عزم و حزم او عاقل

که چون زبانه بود در جوار آتش و آب

ابوالفرج رونی
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۱ - آغاز

 

بگفتا ز گفتار بستید لب

چنین خواب کردید در تیره شب

عثمان مختاری
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۷ - کشتن عباس هامان پسر هیتال شاه را گوید

 

بدو گفت ای گرد والانسب

ز من دخت هیتال کردی طلب

عثمان مختاری
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۳۵ - رها شدن شهریار از بند هیتال شاه گوید

 

دم صبح بشکسته در نای شب

نه آوای زنگ و نه بانگ سلب

عثمان مختاری
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۴۷ - داستان آمدن ارژنگ شاه به دروازه شهر سراندیب گوید

 

سه هفته همی بود عیش و طرب

چو صبح و چو شام و چه روز و چو شب

عثمان مختاری
 
 
۱
۱۸
۱۹
۲۰
۲۱
۲۲
۱۰۵
sunny dark_mode