گنجور

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۵۴ - در بیان احوال سیتا

 

چو دیوانه به سر شوریده رایش

شده زلف سیه، زنجیر پایش

ملا مسیح
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۱

 

اعدای تو را خاک بود مأوایش

تیغ تو بود به فرق دشمن جایش

خصم تو اگر به آسمان بگریزد

چون بادبرک زمین کشد از پایش

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۳۵ - دوکتراش

 

نگار دوکتراش من گذشت از چرخ غوغایش

چو دوک پیوسته در چرخند مرد و زن ز سودایش

اگر پرسد کسی از وی به ناگه قیمت دوک را

کمانچه افگند در گردن و گرد ته پایش

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۳۴۱ - جامه فروش

 

نگار جامه فروشم خوش است بالایش

کشم چو جامه در آغوش قد رعنایش

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶۲

 

جلوه را سرافرازی داد قد رعنایش

کرد فتنه را بیدار خواب چشم شهلایش

دیده محو رخسارش هوش مست سودایش

بس که سینه لبریز است از می تماشایش

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - مثنوی به طرز نعت

 

فلک سیلی خور باد و هوایش

زمین پامال نقش بوریایش

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - در صفت شهر بخارا گفته ملا سیدا

 

پر است از آب کوثر حوضهایش

تماشا سبز و خرم از هوایش

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - در تعریف چهار باغ باقی جان

 

رود هر کسب پی کسب هوایش

دمد گل برگ تر از نقش پایش

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۵ - در تعریف خواجه شفیع نقاش

 

چو آید در نظر قد رسایش

کشم در دیده خود نقش پایش

سیدای نسفی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - مثنوی در تعریف چراغان روی دل

 

تهی کیسه بود کان از سخایش

تنگ مایه است دریا از عطایش

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰ - در تعریف اسب

 

همیشه خضربادا رهنمایش

ز چشم بد نگهدار خدایش

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲۴

 

اگر زین رنگ‌، تمکین می‌زند موج از سراپایش

خرام خویش هم مشکل تواند برد از جایش

به غارت رفتهٔ گرد خرام او دلی دارم

که چون‌ گیسوی محبوبان پریشانی‌ست اجزایش

زبان در سرمه می‌غلتد اسیران نگاهش را

[...]

بیدل دهلوی
 
 
۱
۸
۹
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
sunny dark_mode