گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹۳

 

به طبع مقبلان یارب‌کدورت را مده راهی

براین ‌آیینه‌ها مپسند زنگ تهمت آهی

چراغ ابلهان عمری‌ست می‌سوزد درین محفل

چه باشد یک شرر بالد فروغ طبع آگاهی

جهان آیینهٔ وهم است و این طوطی سرشتانش

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹۴

 

به شهرت زد اقبال خلق از تباهی

سپید است نقش نگین از سیاهی

دماغ غرور از فقیران نبالد

کجی نیست سرمایهٔ بی‌کلاهی

گر این است درد سر زر پرستان

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹۵

 

در دل زد خیال پرتو مهرت سحرگاهی

چراغان فلک چون صبح کردم خامش از آهی

چو ماه نو فلک را زیر دست سجده می‌بینم

نیازم می‌زند ساغر به طاق ابروی چاهی

بهار آرزو نگذاشت در هر رنگ نومیدم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹۶

 

ما را نه غروری‌ست نه فرّی نه ‌کلاهی

خاکیم به ‌زیر قدم خویش نگاهی

آنجا که قناعت‌ کند ایجاد تسلی

گرم است سرکوه به زیر پرکاهی

بر دولت بیدار ننازم چه خیال‌ست

[...]

بیدل دهلوی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۴

 

خوش آن عاشق که سویش گاهگاهی

فتد از گوشه چشمی نگاهی

دلی حال دلم داند که گاهی

شکستی دیده از طرف کلاهی

ندارد عاشقی چون من که دارم

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۵۳ - تاریخ تولد عباس میرزا

 

از مقدم نور چشم ظل اللهی

روشن چو شد آفاق ز مه تا ماهی

تاریخ تولدش رقم زد مشتاق

آمد دری ز درج شاهنشاهی

مشتاق اصفهانی
 

حزین لاهیجی » رباعیات » شمارهٔ ۲۶۴

 

از عشق فتاده ام به منزلگاهی

کانجا نبود سوی برون شد، راهی

از غمزه هزار کشته دیدم، امّا

از یک دل خسته برنیامد آهی

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۴

 

قوت بازوی یداللهی

زده خط بر سواد گمراهی

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۱۱

 

گر کنی حفظ هر یک آگاهی

نکنی حفظ اگر تو، گمراهی

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۲۵

 

دوم اصحاب سیرگمراهی

بندهٔ نفس و خصم آگاهی

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۴۰

 

حلّه از توست، نیست کوتاهی

هان ببخشش به هر که می خواهی

حزین لاهیجی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

از باده عشرت تو و رخسار چو ماهی

وز شرم محبت من و دزدیده نگاهی

عادت بستم کردی و ترسم که مبادا

وقتی ز دل سوخته ای سرزند آهی

گر عشق تو بگداخت تنم را عجبی نیست

[...]

طبیب اصفهانی
 
 
۱
۴۳
۴۴
۴۵
۴۶
۴۷
۵۴
sunny dark_mode