به شهرت زد اقبال خلق از تباهی
سپید است نقش نگین از سیاهی
دماغ غرور از فقیران نبالد
کجی نیست سرمایهٔ بیکلاهی
گر این است درد سر زر پرستان
همان اجتماع گداییست شاهی
ندانم خیال دماغ آفرینان
چه دارد درین امتحانگاه واهی
ندیدهست ازین بحر غیر از فسردن
به چشمی که موج گهر نیست راهی
یقین احتیاج دلایل ندارد
در آب افکند سرمه را چشم ماهی
نخواهی شدن منکر آنچه گفتی
دو لب داده در هر حدیثت گواهی
گر اقبال خورشیدیت اوج گیرد
فروزد چراغ از دم صبحگاهی
به هر جا گشادند مژگان نازت
به چشم بتان خواب شد خوش نگاهی
شنیدم قدم میگذاری به چشمم
زمین سبز کردهست مژگان گیاهی
کتان باب مهتاب چیزی ندارد
به هر جا تویی دیگر از من چه خواهی
کرم بسکه گرم امتحانست بیدل
مرا سوخت اندیشهٔ بیگناهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به مضامین اجتماعی و انسانی میپردازد و به نقد ارزشهای مادی و اجتماعی میپردازد. شاعر به تداوم تباهی و سیاهی در جامعه اشاره میکند و میگوید که غرور از فقرا برنمیخیزد و ثروت بدون هویتی مشخص نیست. او به درد و رنج زرپرستان اشاره میکند و به بیاعتباری خیالهای توخالی میپردازد. در طول شعر، شاعر به تمجید از زیباییها و عشق اشاره میکند و به عشق و زیباییهای انسانی ارج مینهد. در نهایت، شاعر به آتش اندیشههای بیگناهی خود اشاره میکند که او را میسوزاند.
هوش مصنوعی: اقبال مردم باعث شده که از بدبختی رها شوند و درخشش و زیبایی، مانند نگینی سفید، از تاریکی و سیاهی جدا شده است.
هوش مصنوعی: بزرگی و افتخار نباید باعث شود که فرد از فقیران و ضعیفان دوری کند، زیرا بدون ثروت و دارایی، هیچ برتری واقعی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: اگر درد و رنج کسانی که فقط به دنبال زر و طلا هستند، همین است، پس همان بهتر که در جمع گدایان زندگی کنند و در کنار هم باشند.
هوش مصنوعی: نمیدانم در این آزمون بیاساس، افراد خلاق چه انتظارات و تصورات خاصی دارند.
هوش مصنوعی: از این دریا چیزی جز سردی ندیدهام، چون چشمی که راهی برای موجهای درخشان نمییابد.
هوش مصنوعی: اطمینان نیاز به پیشزمینه و دلایل ندارد. همانطور که نمیتوان در آب سرمه را به چشم ماهی گذاشت، حقیقتهای واضح نیز نیازی به توضیح ندارند.
هوش مصنوعی: اگر نمیخواهی که قبول کنی آنچه را که گفتهای، باید بدانی که هر کلمهای که بیان کردهای خود شاهدی بر حرفهایت است.
هوش مصنوعی: اگر خوشبختی و شانس تو به اوج برسد، روشنایی و نور در صبحگاه مثل سوزن نوری از چراغ خواهد درخشید.
هوش مصنوعی: هر جا که مژگان زیبایت را باز کنی، چشمان زیبای دیگران در خواب خوشی فرو میروند.
هوش مصنوعی: شنیدم که تو به زمین میروی و چشمانم را سبز کردهای، همانطور که مژگانم مانند گیاهان رشد کرده است.
هوش مصنوعی: سخن از این است که زیبایی و جذابیت، به نمادهایی مانند مهتاب نیاز ندارد و در هر جایی که تو حاضر باشی، دیگر نیازی به چیزهای اضافی نیست. در واقع، حضور تو تمام آن چیزی است که من میخواهم.
هوش مصنوعی: بیدل، احساس گرمی و شدت دورانی را تجربه میکند که در آن، اندیشهاش درباره بیگناهیاش، او را میسوزاند و دچار عذاب میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
برآنم که امروز چون داد خواهی
نهم قصه ای در چنین بارگاهی
ببارم ز پالونه دیده آبی
برآرم ز آیینه سینه آهی
کس این قصه ننهد ولیکن توان خورد
[...]
من اوصاف حست ندانم کماهی
ولی این قدر روشنم شد که ماهی
مرا در سرست اینکه باشم غلامت
گدا بین که دارد نمای شاهی
به زلف چو شستت گرفتار باشد
[...]
چه باشد اگر زانکه تو گاه گاهی
کنی سوی افتادهگانت نگاهی
چه خوش باشد ارزان که چون من گدارا
نگاهی کند همچو تو پادشاهی
دلم را ربوده است هندوی زلفت
[...]
به طوفان اشکی به غوغای آهی
به غارت دهم محشری از نگاهی
ز دام عدم می کند رم نگاهم
چها می کند چشم او از نگاهی
به حق تمنا به جان تماشا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.