شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم
گهیت از رفتگان تاریخ خوانند
گه از آینده اخبارت رسانند
میرداماد » دیوان اشراق » رباعیات » شمارهٔ ۹۷
اشراق بر این طاق که چرخش خوانند
نقش بنگاریم که مردان دانند
یعنی ز جهان زنده پا افشانیم
ز آنسان که زخاک مرده دست افشانند
کلیم » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵ - تعریف قحط دکن
زبس آبای علوی مهربانند
بکشت ذره ای یکدجله رانند
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۹
جمعی که به هند رانده از ایرانند
چلمرد در سرای سنبل خانند
کو مسهل حکمتی که این تیره دلان
چون خال سفید، عیب هندستانند
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - در تعریف کشمیر و توصیف راه آن
چنار و سرو و بید آزادگانند
تهیدستان باغ و بوستانند
قدسی مشهدی » مثنویها » شمارهٔ ۱۶ - تعربف تالاب صفاپور
نه کشتیها درین دریا روانند
که طاووسان گلزار جنانند
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۸۱ - فرستادن راون سک و سارن دیوان را به جاسوسی لشکر رام و حقیقت شنیدن لشکر رام را از آن جاسوس و قلعه بندی کردن راون
بجز راون حریف خود نخوانند
شکست قلعه ننگ خویش دانند
حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۳۳
خلفای زمانه یارانند
دین و ایمان دگر چه سان مانند؟
حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۴۱
این نگفتم که عامیان خوانند
قدر این نامه، عارفان دانند
سعیدا » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۹
ای آن که تو را شاه و گدا یکسانند
واندر طلبت به جان و دل پویانند
خورشید و مه و ستاره و چرخ و فلک
در دایرهٔ حکم تو سرگردانند
سعیدا » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۰
آنان که ندانند تو را می خوانند
در لرزه چو بید بر سر ایمانند
پستان [امل] گرفته هر یک به دهن
گهوارهٔ طفل نفس می جنبانند
سعیدا » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷۱
آن قوم که روز و شب تو را جویانند
هر یک به قمار عشق نرادانند
مانند همه به فکر شطرنج خیال
نادیده رخت پیاده ای می رانند
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱
آنان که برخسار تو چون من نگرانند
دانند که زیبائی و ای کاش ندانند
ما کام دل خود زاسیری بستانیم
از ما اگر این کنج قفس را نستانند
برخیز که خود را برسانیم بمنزل
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » قصه سلطان محمود غزنوی با غلامش
بشه گفتند ایشان کاروانند
که در اندیشه سود وزیانند
خالد نقشبندی » رباعیات » رباعی سوم
ای آنکه ز کنهت همه کس حیرانند
دیوانه و دانا به برت یکسانند
القصه ز تو غیر تو کس واقف نیست
نازم به تقدس تو ای بیمانند
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۱ - ابوسعید مهنه قُدِّسَ سِرُّه
به زیر قبّهٔ تقدیس، مست مستانند
که هرچه هست، همه صورت خدا دانند