گنجور

اوحدی » جام جم » بخش ۲ - مناجات

 

با وفا عقد کن روانم را

همدم صدق ساز جانم را

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۶ - در ستایش خرد

 

به فلک راه ده روانم را

فلکی کن به علم جانم را

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۱۳۱ - دعا و ختم کتاب

 

به رخش تازه‌دار جانم را

شرمساری مده روانم را

اوحدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - وله ایضاً در مدح علاءالدین محمد

 

مدتی گردون ز غیرت داشت سرگردان مرا

زانک در دانش مزید یافت بر اقران مرا

منت ایزد را که باز از ظلمت حرمان چو خضر

رهنما شد بخت سوی چشمه حیوان مرا

بودم اندر تیه حیرت مدتی همچون کلیم

[...]

ابن یمین
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۳

 

ای سکندر دولتی کاوصاف لطفت دم به دم

می‌گشاید از زبان، صد چشمه حیوان مرا

تا قضا بستان سرای دولتت را ساخت، ساخت

بلبل دستان سرای آن سرا بستان مرا

در زمانت ابر می‌گوید به آواز بلند

[...]

سلمان ساوجی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

رو ای صبا و بگو یار دلستان مرا

که وعده های دروغ تو سوخت جان مرا

سرا و خانه ام از طلعت تو روشن بود

سیاه ساخت فراق تو خان و مان مرا

فغان همی کنم از داغ هجر تو شب و روز

[...]

جامی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱ - تتبع مخدومی

 

هست در دیر آفتی هر دم به قصد جان مرا

زنده بردن از سر کوی مغان نتوان مرا

خانه دل بود آبادان ز تقوی وه که ساخت

عشوه های ساقی و سیل قدح ویران مرا

پرده زهدم چه سان پوشد که از آشوب می

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۳ - مناجات

 

آب ده خنجر زبان مرا

تاب ده گوهر بیان مرا

هلالی جغتایی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱

 

تحیر بست در شرح غم عشقت زبانم را

چه گویم بر تو چون ظاهر کنم راز نهانم را

به سوزِ دل ز وصلَت چاره ای جُستم ، ندانستم،

که آتش بیش خواهد سوخت از نزدیک جانم را

شدی غایب ز چشمم ، شد دلم صد پاره از غیرت،

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

ز آتشین‌رویی جدا می‌افکند دوران مرا

چون شرر البته خواهد کشت این هجران مرا

کاش خون دیده بنشاند غبار هستیم

چند دارد گرد باد آه سرگردان مرا

آنچنین از دیده مردم نمی‌کردم نهان

[...]

فضولی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

به افسون محو کردی شکوه‌های بیکرانم را

به هر نوعی که بود ای نوش لب بستی زبانم را

به نیکی می‌بری نامم ولی چندان بدی با من

که گم می‌خواهی از روی زمین نام و نشانم را

به این خوش دل توان بودن که بهر مصلحت با من

[...]

محتشم کاشانی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

ننموده استخوان ز تن ناتوان مرا

پیدا شده فتیلهٔ زخم نهان مرا

تا زد به نام من غم او قرعهٔ جنون

شد پاره پاره قرعه صفت استخوان مرا

عمری به سر سبوی حریفان کشیده‌ام

[...]

وحشی بافقی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

باز عشق آمد که آراید گلستان مرا

سازد از خون جگر شاداب بستان مرا

باز عشق آمد که از فیض نشاط گریه‌ای

چون کنار گل کند پرخنده دامان مرا

باز عشق آمد که دربستان کفر زلف دوست

[...]

فصیحی هروی
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳

 

درین چمن چو گلی نشنود فغان مرا

کجاست برق که بردارد آشیان مرا

حدیث زلف تو از دل به لب چو می آید

بسان خامه سیه می کند زبان مرا

ز بسکه مانده ز پروازم اندرین گلشن

[...]

کلیم
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۶ - در آزار دمل خود

 

آه ازین دمل که شد از سینهٔ من آشکار

خون چو پیکان می‌چکد از غنچهٔ پستان مرا

هردم شیری که از پستان مادر خورده‌ام

قطره‌قطره می‌کشد ایام از پستان مرا

دشمنی چون عشق دارم در قفای خود، ازان

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲

 

چهره شد نیلوفری از سیلی اخوان مرا

خوش گلی آخر شکفت از گلشن احزان مرا

تیغ بر فرقم زنند و گوهر از دستم برند

چون صدف شد دشمن جان گوهر رخشان مرا

دل چو رو گرداند، بر گرداندن او مشکل است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۳

 

پرده ظلمت نپوشد چشم حیران مرا

شمع کافوری است بیداری شبستان مرا

بخیه انجم اگر بندد دهان صبح را

می توان کردن رفو چاک گریبان مرا

دیده شیران نیستان را دعای جوشن است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴

 

چشم بر خورشید تابان نیست ویران مرا

کرم شب تابی برافروزد شبستان مرا

در زمین پاک من ریگ روان حرص نیست

تازه می سازد رگ تاکی گلستان مرا

حیرت دیدار، قفل خانه چشم من است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵

 

برگ کاهی نیست کشت نابسامان مرا

خوشه از اشک پشیمانی است دهقان مرا

هست از روز ازل با پیچ و تاب آمیزشی

چون میان نازک خوبان، رگ جان مرا

مزرع امید من از سیر چشمی تازه روست

[...]

صائب تبریزی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode