گنجور

اوحدی » منطق‌العشاق » بخش ۳۳ - حکایت

 

به تنهایی مرا خاری تمامست

وصال گل به انبازی حرامست

اوحدی
 

اوحدی » منطق‌العشاق » بخش ۵۶ - نامهٔ هشتم از زبان معشوق به عاشق

 

بداند، هر کرا داننده نامست

که باد آورده را بادی تمامست

اوحدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ١ - کارنامه

 

جهان فضل فضل الله نامست

بحق اهل حقایق را امامست

ابن یمین
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۱۱ - شکایت از پیری

 

به پیری عادت و رسم مدامست

طلب کردن ولی آن هم حرامست

سلمان ساوجی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

تو آن شاهی که سلطانت غلامست

زشاهان جز ترا خدمت حرامست

تو داری ملک وبر سلطان خراجست

توداری حسن وز خورشید نامست

بپیش آفتاب روی تو ماه

[...]

سیف فرغانی
 

عبید زاکانی » عشاق‌نامه » بخش ۷ - واقف شدن معشوق از حال عاشق

 

که این مسکین سودائی کدامست

کز این دردسرش سودای خامست

عبید زاکانی
 

عبید زاکانی » عشاق‌نامه » بخش ۲۵ - در صفت حال

 

گرت کیخسرو جمشید نامست

ورت خلق جهان یکسر غلامست

عبید زاکانی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰

 

از وصل مرا جهان به کامست

آن آهوی وحشیم به دامست

وین توسن روزگار خودکام

شکرست به زیر پا که رامست

ای دل تو عنان خود نگهدار

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۱

 

دل من در سر زلفت به دامست

به عشقت خواب در چشمم حرامست

هوای زلف تو پختم خرد گفت

که این اندیشه از سودای خامست

کسی کاو بر رخ خوبت نگارا

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲

 

صبوح روی تو بر ما دوامست

شب هجران تو بر ما چو شامست

هرآنکو نیست عاشق بر جمالت

در این عالم بگو تا خود کدامست

دل مسکین من همچون کبوتر

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳

 

چمن بی بلبل و بی گل حرامست

صبوح آن به چشم ما چو شامست

تو از من گر نیاری یاد هرگز

چرا شوق رخت جانا مدامست

اگرچه خون ما بر تو حلالست

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴

 

در سینه ی من مهر تو ای ماه تمامست

دل را لب جان پرور تو غایت کامست

بی نرگس مست تو مرا کار خرابست

بی زلف چو شام تو مرا روز چو شامست

تنها نه من خسته به دام تو اسیرم

[...]

جهان ملک خاتون
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

تو ساقی جان بخشی و عالم همه جامست

وز باده نوشین تو عالم همه جامست

از جام تو یک جرعه بما ده، که زمین را

گر زانکه نصیبست، هم از کأس کرامست

هرچند که ما عامی عشقیم درین راه

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

موسی صفتان را، که درین طور مقامست

از درد تو مستند گروهی ز دوا مست

آن خال سیه جانب آن زلف دلاویز

وصفش نتوان گفت: چه دانه است و چه دامست

هرجا که تو باشی سخن از شاهد و می گوی

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱

 

اولین با یزید بسطامست

در حقیقت علیم و علامست

قاسم انوار
 

بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

ای آنکه همه سوختنت از پی کامست

تا در دل گرمم نرسی کار تو خامست

درویش چو در مشرب توحید رسیدی

همصحبتی خلق دگر بر تو حرامست

ای مرد خدا از تو باو راه بسی نیست

[...]

بابافغانی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

ذوقی به کمالست و وصالی به دوامست

امروز به ما منزلت عشق تمامست

بر صوفی بی وجد وبالست عبادت

بر شیشه که خالی ست ز می سجده حرامست

دادیم به معشوقه و می دنیی و دین را

[...]

نظیری نیشابوری
 

عرفی » مثنویات » شمارهٔ ۲۹ - نقش فرهاد

 

چه میگویم مثال او کدامست

برآن بازیچه این تهمت حرام ست

عرفی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode