گنجور

وحیدالزمان قزوینی » شهرآشوب کوچک » بخش ۲۹ - صفت کمانگر

 

مانند کمان ز حسن عالی

صد خانه نموده اند خالی

وحیدالزمان قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۲

 

از حال میزند دم، صوفی بهرزه نالی

الحق ولی توان شد، زین حالهای قالی!

پیران این زمان را، چون معتقد نباشیم؟

هستند گرچه ناپاک، دارند پاک مالی!

کس را به اوج عزت، افتادگی رساند

[...]

واعظ قزوینی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - مثنوی به طرز نعت

 

نباشد گنبد او را مثالی

فلک در وی چو فانوس خیالی

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳ - مثنوی به طرز نعت

 

بیا ساقی ازین درگاه عالی

مگردان سیدا را دست خالی

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - در صفت شهر بخارا گفته ملا سیدا

 

به بیرونش یکی قصریست عالی

که مهمانخانه او نیست خالی

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶ - در تهنیت تخت حضرت فردوس مکانی

 

به ملک آستینش چین خیالی

به روی کشور او هند خالی

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۲ - در تعریف خواجه میرزاجان بقال

 

کشد میزان گردون خشکسالی

شده خورشید و مه را پله خالی

سیدای نسفی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵۰

 

به ما و من غلو دارد دنی تا فطرت عالی

جهان تنگ آسودن دل پر می‌کند خالی

نقوش وهم و ظن در هر تأمل می‌شود باطل

خط پارینه باید خواندن از تقویم امسالی

نفس سحر چه مضمون بر دماغ هوش می‌خواند

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵۱

 

رمی‌’ بیتابیی‌، تغییر رنگی‌،‌گردش حالی

فسردی بیخبر، جهدی که شاید واکنی بالی

به رنگ غنچه نتوان عافیت مغرور گردیدن

پریشانی بود تفصیل هر جمعیت اجمالی

بغیر از نفی هستی محرم اثبات نتوان شد

[...]

بیدل دهلوی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲

 

ای غم عشق تو هر کشور دلها والی

اختر حسن تو مشهور به فرخ فالی

صبح دیدار تو سرمایه صدخوشحالی

آنقدر باش که چون نی شود از خود خالی

مشتاق اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳

 

مشکل که دهد دست مرا با تو وصالی

تو نخل برومندی ومن خشگ نهالی

ما را که بجز دست تهی نیست بضاعت

اندیشه وصل تو؟ تمنای محالی!

آن نیست که پیوسته کنم وصل تمنا

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » قصه سلطان محمود غزنوی با غلامش

 

خردمندی زدی دوشینه فالی

همانا اخترت دارد وبالی

طبیب اصفهانی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱

 

سلک دندانش، از کهنسالی

ریخته؛ درجش از گهر خالی

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱

 

الغرض، جای دوستان خالی

که ببینند صحبت قالی

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۳

 

گو: بشکند از چمن نهالی

گو : کم شود از افق هلالی

آذر بیگدلی
 
 
۱
۲۴
۲۵
۲۶
۲۷
۲۸
۳۳
sunny dark_mode