گنجور

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۷ - خواب دیدن بهار سنائی را

 

کردم این کارنامه را آغاز

تاکی آید به سر حدیث دراز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۱ - در فضیلت شاگردی کردن

 

خویش را آزمون کن از آغاز

که چه علمی به طبعت آید ساز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۳ - محشور شدن دو خانواده

 

این کشاکش بسی نگشت دراز

که شدند آن چهار تن دمساز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۵ - حکمت

 

وآن جوان دو روی کاغذ ساز

ساخته بود کاغذی ز آغاز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۸ - داستان مرد حکیم

 

چون کشی‌، ریش احمق است دراز

ور رها شد درازیش به دو قاز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۰ - داستان مسافرت به یزد

 

با اجانب نبوده‌ام دمساز

با اجامر نگشته‌ام همراز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۲ - در شکایت از خالق

 

همه بینیم جز وی از آغاز

غافل از روزگارهای دراز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۷ - داستان کاردار

 

سر بریدی خروسکان را باز

مرغ سرکنده کی کند آواز

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۳۱۴
۳۱۵
۳۱۶
۳۱۷
۳۱۸
۳۱۹
sunny dark_mode