گنجور

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۷ - ترجمهٔ اشعار شاعر انگلیسی

 

هنوز اندر آن کشور دیر باز

بود ابر با بارهٔ دژ براز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۵۹ - جوانی‌، پیری‌، مرگ

 

نهالان بیارند پیشش نماز

گلان سر به پایش بسایند باز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۰ - آلفته

 

بینداخت آن پوست‌های دراز

بر آن مانده از مغز بسیار باز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۱ - یک بحث تاریخی

 

به هر گوشه گویا لبی سحرساز

سخن گفته درگوش دل‌ها به‌راز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۱ - یک بحث تاریخی

 

چو رفتم بر اشکوب دوم فراز

به‌رویم ز مینو دری گشت باز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۳ - ترجمه یک قطعهٔ فرانسه

 

بخندید از این ماجرای دراز

به غوغا سخن کرد آغاز، غاز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۳ - ترجمه یک قطعهٔ فرانسه

 

مرا دل کشد سوی این ‌قوم باز

جهانجوی را برد باید نماز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۴ - رفیق بد

 

سحر خوردم و خفت بعد از نماز

بپا خاست پایان روز دراز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۹ - خرس و امرود

 

به هرسو نگه کرد با حرص وآز

یک امرود بن دید رسته دراز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷۲ - کار و عمر دراز

 

به من بر مسلم شد این نکته باز

که مردم به گیتی بماند دراز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » شب زمستان

 

هر دو یکسانند با یک امتیاز

اینکه سگ را پوستینی هست باز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » ترجیعات » دوز و کلک انتخابات

 

گلهٔ دزدان بینی همه با عشوه وناز

هرکه دزد است بهر جای بود محرم راز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مستزادها » کار ایران با خداست

 

هردم از دریای استبداد آید بر فراز

موج‌های جانگداز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » آیینۀ عبرت » بخش دوم - از اتابکان فارس تا نادرشاه افشار

 

لیک از یک حملهٔ شاهنشه دشمن گداز

تا به قسطنطنیه یک ره عنان نگرفت باز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳ - در مذمت مخدرات و مسکرات

 

چون که خالی شدند خلق از آز

سر نهند از نشیب سوی فراز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴ - گفتار سوم سبب نظم کتاب

 

خواجگی کرده سال‌های دراز

در فتوت ز خواجگان ممتاز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸ - سبب بنای زندان

 

همه عشاق مرگ و مرگ از ناز

نکند روی خود بدیشان باز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸ - سبب بنای زندان

 

پس کشندش به داربست فراز

طاقت گفتنش ندارم باز

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۱ - در نیکامی و بدنامی می گوید

 

گویی از ملّت و خدا و نماز

گوید این ژاژها به دور انداز

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۳۱۳
۳۱۴
۳۱۵
۳۱۶
۳۱۷
۳۱۹
sunny dark_mode