گنجور

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۱ - در استغنای طبع خویش گوید

 

ز باده بده ساقیا زود دادم

که من خرمت خویش بر باد دادم

ز بیداد عشقت به فریاد آیم

نیاید به جز بادهٔ تلخ یادم

به آتش کنندم همی بیم آن جا

[...]

سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۲۱ - فی تخلص الممدوح و تلخیص الروح‌

 

در این گنجنامه بگشادم

وین سخن را اساس بنهادم

سنایی
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰

 

دردا و دریغا که دل از دست بدادم

واندر غم و اندیشه و تیمار فتادم

آبی که مرا نزد بزرگان جهان بود

خوش خوش همه بر باد غم عشق تو دادم

با وصل تو نابوده هنوزم سر و کاری

[...]

انوری
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۵ - دوری از خدمت

 

بخدائی که فیض رحمت او

کرد از بند حرص آزادم

که من از خدمت چو تو مخدوم

تا به ناکام دور افتادم

نه دو دیده بخواب دربستم

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

گفتم که مگر داد بزرگی دادم؟

بند فلکی به زیرگی بگشادم

امروز ز مرغ زیرک آمد یادم

یعنی که به پای خود به دام افتادم

مجیرالدین بیلقانی
 

مهستی گنجوی » دیوان اشعار » رباعیات «نسخهٔ دوم» » شمارهٔ ۱۰۴

 

جانا نفسی دور نه ای از یادم

دلتنگ مشو گر ز تو دور افتادم

گر آب شود جهان و آتش گیرد

من خاک شوم تا بتو آرد بادم

مهستی گنجوی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۳- سورة آل عمران- مدنیة » ۱۳ - النوبة الثالثة

 

گردان گردان به بندگیت افتادم

آن دولت شد که گفتمی آزادم‌

میبدی
 

میبدی » کشف الاسرار و عدة الابرار » ۶۲- سورة الجمعة- مدنیة » النوبة الثالثة

 

چون یاد تو آرم از غمان آزادم

جز یاد تو هر چه بود رفت از یادم‌

میبدی
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۷

 

تا آتش عشق تو به دل ره دادم

چون ابر ز آب دیده با فریادم

در دست فراق تا اسیر افتادم

بیچاره تر از خاک به دست بادم

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قصاید » شمارهٔ ۸

 

اگر چه داد سخن در زمانه من دادم

ستاره وار زمانه نمی دهد دادم

زمانه گرچه زمن یافته است روزی داد

چرا به من ندهد آنچه من بدو دادم

رهی نماند زنظم سخن که نسپردم

[...]

ادیب صابر
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷ - در ستایش طغرل ارسلان

 

من این گنجینه را در می‌گشادم

بنای این عمارت می‌نهادم

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین

 

نیاید هیچ از انصاف تو یادم

به بی‌انصافی‌ات انصاف دادم

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین

 

کسادی چون کشم‌؟ گوهرنژادم

نخوانده چون روم‌؟ آخر نه بادم

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین

 

ببین تا چند بار این‌جا فتادم

به غم‌خوار‌ی و خواری دل نهادم

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین

 

منم کز یاد او پیوسته شادم

که او در عمرها نارد به یادم

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۸ - بازگشتن خسرو از قصر شیرین

 

کله چون نارون پیشش نهادم

به استغفار چون سرو ایستادم

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۲۰ - طلب کردن طغرل شاه حکیم نظامی را

 

مثال شاه را بر سر نهادم

سه جا بوسیدم و سر بر گشادم

نظامی
 
 
۱
۲
۳
۴
۱۷
sunny dark_mode