دردا و دریغا که دل از دست بدادم
واندر غم و اندیشه و تیمار فتادم
آبی که مرا نزد بزرگان جهان بود
خوش خوش همه بر باد غم عشق تو دادم
با وصل تو نابوده هنوزم سر و کاری
سر بر خط بیداد و جفای تو نهادم
دل در سخن زرق زراندود تو بستم
تا در غم تو خون دل از دیده گشادم
مپسند که با خاک برم درد فراقت
چون دست غم عشق تو برداد به بادم
با آنکه نباشی نفسی جز به خلافم
هرگز نفسی جز به رضای تو مبادم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر شاعر به اندوه و درد ناشی از عشق میپردازد. او از دست دادن دل و درگیریهای فکری و عاطفیاش سخن میگوید. شاعر به این نکته اشاره میکند که تمام عشق و توجهش را به معشوقهاش اختصاص داده و احساس میکند که همه چیز را در این راه فدای عشق کرده است. با وجود اینکه معشوق در کنارش نیست، او همچنان به یاد آن تعلق خاطر دارد و حتی در آرزوی وصال او به غم خود ادامه میدهد. شاعر تأکید میکند که هرگز بدون رضایت معشوق، نفس نمیکشد و حتی حاضر است عذاب عشق را تحمل کند.
هوش مصنوعی: ای کاش به حال من افسوس بخوری که دل خود را گم کردهام و در غم و ناراحتی و نگرانی افتادهام.
هوش مصنوعی: آبی که من را در نزد بزرگانی که در دنیا هستند خوشحال میکرد، همه را به خاطر غم عشق تو از دست دادم.
هوش مصنوعی: هرچند که با تو پیوند خوردهام و در آغوش تو هستم، هنوز هم غم و دردهایی که از بیرحمی و ظلم تو به من رسیده، مرا رنج میدهد.
هوش مصنوعی: دل خود را به صحبتهای زیبا و فریبندهات سپردم تا در زمان غم و اندوه تو، اشکهایم را بریزم و احساساتم را بیان کنم.
هوش مصنوعی: نپسند که در غم دوریات، مانند خاک به زیر پا بروم، چون دست غم عشق تو، مرا به نابودی کشانده است.
هوش مصنوعی: هرچند که تو در کنارم نیستی، من هرگز نفس نمیکشم مگر به خواستههای مخالف تو، و هیچ زندگیای برایم وجود ندارد مگر اینکه مورد رضایت تو باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا مادرتان گفت که من بچه بزادم
از بهر شما من به نگهداشت فتادم
قفلی به در باغ شما بر بنهادم
درهای شما هفته به هفته نگشادم
باز از چمن غیب برآورد صبا دم
ساقی منشین خیز و بده جام دمادم
در جام صفاهاست که بیجام جهانتاب
کی صبح برآرد ز سر صدق و صفا دم
من می خورم و جرعه بدین دخمه فشانم
[...]
بیقدر نخواهم شد اگر خاک نهادم
خارم منگر ذره خورشید نژادم
از هستیم ار نیست نشان، نام بجا هست
در نزد شب و روز جهان نقش زیادم
جنس من و بازار رواج این چه خیالست
[...]
چون مهرهٔ ششدر، شده رفتار ز یادم
از چار جهت بسته فلک راه گشادم
آب گهرم ساخته باگرد یتیمی
جنس هنرم، در همه بازار کسادم
ممنون نبود شمع من از دست حمایت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.