آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۲۸ - حکایت
نچیدم یکی میوه هرگز ز شاخ
بخود ساختم تنگ عیش فراخ
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۴۴ - حکایت
برآمد یکی روز بر بام کاخ
دلی تنگ دید و جهانی فراخ
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۵۷ - حکایت
فگندی چو از خار بن برگ و شاخ
گذرگاه بر خلق کردی فراخ
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱
هم سبزه سر زد از چمن و هم سمن ز شاخ
ساقی بساط باده به بستان ببر ز کاخ
فرصت مده زکف که دوا می نمیکند
این می درون شیشه و این گل فراز شاخ
جز با جمال دلبر و جز با مقال دوست
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۸
به ایوان خرامد گل از طرف شاخ
به بستان خرامند خوبان ز کاخ
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵
فغان که زاغ به گلشن زبسکه شد گستاخ
بجای بلبل مسکین نشست بر سر شاخ
کسی که پای بکویت نمی نهاد از بیم
چه شد که دست در آغوشت آورد گستاخ
چه رخنه در دل آن شوخ سنگدل بکند
[...]
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۸ - ادامه ی داستان طوطی و شاه و رفتن به جزیره
تنگنایی را گمان کرد و فراخ
آغلی را هم شمرد ایوان و کاخ
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۰۴ - مناجات به درگاه قاضی الحاجات
بامدادان چون برون آیم ز کاخ
صد ره افزون بایدم افکند ناخ
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۲۰ - در مناجات با قاضی الحاجات و استغاثه به آستان امام عصر ع
کاروان در راه هموار و فراخ
من اسیر راهزن در سنگلاخ
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۶۴ - حکایت مردی ظالم که عامل اهل بازار بود
آن ستمگر در فغان و در کراخ
برزمین از درد می نالید ناخ
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۹۳ - مناجات به درگاه قاضی الحاجات
پرورش دادی هوایی در صماخ
هین برو بشنو ازین بانگ کراخ
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » علل ترس از مرگ
توئی آن دست پرور مرغ گستاخ
که بودت آشیان بیرون از این کاخ
قائم مقام فراهانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۹ - قطعه
هر کس که ز روز بد بترسد
باید نخورد غذای نفاخ
زیرا که چو نفخ از آن غذا خاست
ناچار برون جهد ز سوراخ
وان گاه به خیرگی نشیند
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحهها » شمارهٔ ۵۶
بهار هستیت از باد گستاخ
واویلا فرو بارید از شاخ
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » متفرقات » شمارهٔ ۷
از آن قرچی پیش و پس شاخ شاخ
در افتاد آوازه ژرف و فراخ
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۰
وقت آنست که بیرون فکنی رخت از کاخ
تنگ شد خانه ببر رخت سوی باغ فراخ
سزد ار یار گل اندام بگلزار چمد
سرو بالای سهی قد بنشین گو در کاخ
تا بکی صورت گل نقش کنی بر دیوار
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۰
وقت آنست که بیرون فکنی رخت از کاخ
تنگ شد خانه ببر رخت سوی باغ فراخ
غالب دهلوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲
گردیدن زاهدان به جنت گستاخ
وین دست درازی به ثمر شاخ به شاخ
چون نیک نظر کنی ز روی تشبیه
ماند به بهایم و علفزار فراخ