گنجور

صفایی جندقی » دیوان اشعار » رقیه‌نامه » بخش ۲

 

منع آب و قطع امید از جهات

تشنه لب بر شاطی شط فرات

صفایی جندقی
 

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

عشق به یک سو فکند پرده چو از روی ذات

شد ز میان غیر ذات جمله فعل و صفات

هر من و مایی که هست می‌رود اندر میان

چون که به آخر رسید سلسله ممکنات

دست ز هستی بشوی تا شودت روی دوست

[...]

وحدت کرمانشاهی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶

 

یارب از ظلم مشیر الملک ما را ده نجات

گشته ایم از زندگانی سیر وبیزار از حیات

یا بده او را به دل رحمی که رحمی آورد

یا پی آسودگی ما راکرم فرما ممات

تلخکامی داده است از بس مرا ازجور خویش

[...]

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱

 

شاهی که هست باعث ایجادکائنات

یعنی که مرتضی علی آن مایه نجات

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۹ - غزل مثنوی

 

با کسش لیکن نباشد التفات

باشدش با من نیش اما ثبات

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۲۳ - حکایت

 

چو لله کردی به اوالتفات

خدا داد ازاین گیر ودارت نجات

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۲۵ - حکایت

 

همه خلق برکنده دل ازحیات

شده شاه شطرنج وگردیده مات

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش سوم » بخش ۶۲ - تذکر

 

به من زاهدی گشته بی التفات

مرا کرده چون شاه شطرنج مات

بلند اقبال
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » مثنویات » بخش چهارم » بخش ۲ - نصایح

 

نیز فرمود آن رسول کائنات

ایها القوم ان فی الصدق النجات

بلند اقبال
 

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم

 

تشنه لب باز آی بیرون از فرات

ده هزاران خضر را آب حیات

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۲۰ - آمدن فرشتهٔ نصرت به یاری آن حضرت

 

من ز سایه غیر، کی جویم نجات

سایه پرورد منند این ممکنات

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » آتشکدهٔ نیر (اشعار عاشورایی) » بخش ۲۳ - ذکر رفتن امام تشنه‌لب به جانب فرات

 

شد چو شاه تشنه نومید از حیات

تافت رو از حرب گه سوی فرات

نیر تبریزی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - در تهنیت عید رمضان

 

رسید عید و بدانسان بروزه بست جهات

که جز فرار زگیتی نیافت راه نجات

ره نجات بغیر از فرار روزه نیافت

بر او چو عید کمین برگشود و بست جهات

شد آنکه وقت مناجات شیخ از حق دور

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹ - در تهنیت عید قربان

 

عید قربان بود و حاج به درک عرفات

ماو کوی صنمی کش عرفات از غرفات

شور زمزم بسر حاج و خلیلی است مرا

که زند جوش بچاه ذقنش آب حیات

حاج اگر در جمراتند برجم شیطان

[...]

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۰ - در تهنیت عید صیام و تبریک مقرب الخاقان حسینقلی خان سعدالملک

 

میم لبا روزه برد مکارمت از صفات

بس الف قد تو دال شد اندر صلات

جیم دو زلفت نشست چندی چون دزد مات

کنون بیا و بیار میی چو عین الحیات

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۸ - وله

 

ایصاحب صفات خوش از فر خجسته ذات

از خاک درگه تو خجل چشمه حیات

بارای تو عشا زده سر پنجه با غدات

ازقهر تو فتد به بنین حیض چون بنات

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۰ - وله

 

تبارک الله ای ماه ناصری مآت

به مهر کوش که افکنده ظل الهی ذات

رخ ملک به چنین روز تافت بر ذرات

به سان جلوهٔ مصباح قدس از مشکات

جیحون یزدی
 
 
۱
۵۷
۵۸
۵۹
۶۰
۶۱
۷۶