گنجور

 
۱
۲
۳
 

فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۷

 

پرستنده برخاست از پیش اوی

بدان چاره بی‌چاره بنهاد روی

به دیبای رومی بیاراستند

سر زلف برگل بپیراستند

برفتند هر پنج تا رودبار

[...]

۸۳ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » داستان هفتخوان اسفندیار » بخش ۹

 

وز انجا بیامد به پرده‌سرای

ز بیگانه پردخت کردند جای

پشوتن بشد نزد اسفندیار

سخن رفت هرگونه از کارزار

بدو گفت جنگی چنین دژ به جنگ

[...]

۸۳ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۱۵

 

همی‌بود بندوی بسته چو یوز

به زندان بهرام هفتاد روز

نگهبان بندوی بهرام بود

کزان بند او نیک ناکام بود

ورا نیز بندوی بفریفتی

[...]

۸۳ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۱۰

 

یکی پهلوان بود گسترده‌کام

نژادش ز طرخان و بیژن بنام

نشستش به شهر سمرقند بود

بران مرز چندیش پیوند بود

چو ماهوی بدبخت خودکامه شد

[...]

۸۳ بیت
فردوسی
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۲

 

یکی خانه کردند بس خوب و دلبر

درو همچنو خانه بی‌حد و بی‌مر

به خانهٔ مهین درنشاندند جفتان

به یک جا دو خواهر زن و دو برادر

دو زن خفته‌اند و دو مرد ایستاده

[...]

۸۳ بیت
ناصرخسرو
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۳۲ - پاسخ گرشاسب به نزد بهو

 

سپهبد ز خشم دل آشفت و گفت

که هوش و خرد با بهو نیست جفت

بگویش سخن پیش ازین در ستیز

نگفتی همی جز به شمشیر تیز

کنون کت ز گرز من آمد نهیب

[...]

۸۳ بیت
اسدی توسی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » مثنوی

 

ز نزدیک این کهتر کهتران

بنزدیک آن مهتر مهتران

سپهدار دوران ابوالیسر کوست

جگر سوز دشمن دل افروز دوست

بجسم اندر از روح بایسته تر

[...]

۸۳ بیت
قطران تبریزی
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲۸ - رزم کردن فرامرز با فیل گوشان

 

برآمد ز دریا گو نره شیر

پی او گوان و یلان دلیر

سراسر در و دشت و دریا کنار

سراپرده و خیمه زد نامدار

شه فیل گوشان چو آگاه شد

[...]

۸۳ بیت
سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۷۰ - رفتن فرامرز با لشکر،همراه فرطورتوش در میدان و گوی زدن فرامرز و ایرانیان وشرح آن

 

ز دو روی لشکر بیاراستند

صف گوی و چوگان بیاراستند

ز یک رو سرافراز شیر ژیان

ابا ده دلاور ز ایرانیان

ز روی دگر شاه فرطورتوش

[...]

۸۳ بیت
سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸۸ - گرفتار شدن فرامرز به دست غلامان بهمن

 

زدرگاه شاهی دمیدند نای

سپهبد به اسب اندر آورد پای

سواران او کمتر از پنچ صد

به گیتی چنین بد به مردم رسد

بدان اندکی پیش ایشان شدند

[...]

۸۳ بیت
سرایندهٔ فرامرزنامه
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۷ - مدح علاء الدوله مسعود شاه

 

شکوفه طرب آورد شاخ عشرت بار

که بوی نصرت و فتح آید از نسیم بهار

گرفت جام طرب عیش با هزار نشاط

نمود روز فرح روز با هزار نگار

بدین بشارت مطرب نوای نغز بزن

[...]

۸۳ بیت
مسعود سعد سلمان
 

ایرانشان » کوش‌نامه » بخش ۲۰۶ - رفتن قبادِ کاوه به کارزار کوش

 

فریدون برآشفت از آن دیوزاد

بفرمود تا پیشش آمد قباد

سپاهی گزین کن، بدو گفت، زوش

سوی چین روان کن به پیگار کوش

دوساله همی راست کن سازشان

[...]

۸۳ بیت
ایرانشان
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۴

 

شرط مردان نیست در دل عشق جانان داشتن

پس دل اندر بند وصل و بند هجران داشتن

بلکه اندر عشق جانان شرط مردان آن بود

بر در دل بودن و فرمان جانان داشتن

دُر که از بحر عطا خیزد صدف دل ساختن

[...]

۸۳ بیت
سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان » بخش ۲۶ - در عدالت و ستم ناکردن

 

شاه چون بستد از رعیّت نان

نقد شد کلّ من علیها فان

از رعیّت شهی که مایه ربود

بُن دیوار کَند و بام اندود

نان خشکار را ز من ببری

[...]

۸۳ بیت
سنایی
 

وطواط » ترجیعات » شمارهٔ ۲ - در مدح شروانشاه فخرالدین ابوالهیجا منوچهر بن افریدون

 

طلعت تو آفتاب دیگرست

زلف مشکینت سحاب دیگرست

یار مشکین زلفی و هر لحظه ات

با من مسکین عتاب دیگرست

از سر زلف بتابت هر نفس

[...]

۸۳ بیت
وطواط
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۰

 

ای رخ تو رنگ نوبهار گرفته

بر رخ نیکویی قرار گرفته

طره تو عقل را به طیره سپرده

غمزه تو فتنه را شکار گرفته

عقل مرا کو ز جام عشق تو مست است

[...]

۸۳ بیت
مجیرالدین بیلقانی
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۶

 

ای زلف یار من زرهی یا زره گری

یا پیش تیره غمزه دلبر زره وری

هرگز زره ز ره نبرد هیچ خلق را

گر تو زره گری به زره چون زره بری

نشنیده ام که هیچ زره زهره پرورد

[...]

۸۳ بیت
ادیب صابر
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۷ - مطلع سوم

 

یعقوب دلم، ندیم احزان

یوسف صفتم، مقیم زندان

او در چه آب بد ز اخوت

من در چه آتشم ز اخوان

چون صفر و الف تهی و تنها

[...]

۸۳ بیت
خاقانی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۲۱ - شتافتن اسکندر به جنگ دارا

 

بیا ساقی آن راوق روح‌بخش

به کام دلم درفشان چون درخش

من او را خورم دل‌فروزی بود

مرا او خورد خاک روزی بود

چه نیکو متاعیست کار آگهی

[...]

۸۳ بیت
نظامی
 

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۳۴ - بزم اسکندر با نوشابه

 

بیا ساقی از باده جامی بیار

ز بیجاده گون گل پیامی بیار

رخم را بدان باده چون باده کن

ز بیجاده رنگم چو بیجاده کن

به جشن فریدون و نوروز جم

[...]

۸۳ بیت
نظامی
 
 
۱
۲
۳
 
تعداد کل نتایج: ۵۴