گنجور

 
۱
۲
۳
۶
 

فردوسی » شاهنامه » کیقباد » بخش ۴

 

سپهدار ترکان دو دیده پرآب

شگفتی فرو ماند ز افراسیاب

یکی مرد با هوش را برگزید

فرسته به ایران چنان چون سزید

یکی نامه بنوشت ارتنگ‌وار

[...]

۶۰ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزه‌گر » بخش ۶

 

پدر آرزو کرد بهرام را

چه بهرام خورشید خودکام را

به منذر چنین گفت بهرام شیر

که هرچند مانیم نزد تو دیر

همان آرزوی پدر خیزدم

[...]

۶۰ بیت
فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی خسرو پرویز » بخش ۲۶

 

بدو گفت قیصر که جاوید زی

که دستور شاهنشهان را سزی

یکی خانه دارم در ایوان شگفت

کزین برتو را ندازه نتوان گرفت

یکی اسب و مردی بروبر سوار

[...]

۶۰ بیت
فردوسی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۳۵

 

از هری گر سوی اوغان شوی، ای باد شمال

باز گویی ز هری پیش ملک صورت حال

گویی: آن شهر، کجا بود دل بخت بدو

شادمان همچو دل مرد سخی وقت نوال

بی تو امروز همی نوحه کند بخت برو

[...]

۶۰ بیت
ازرقی هروی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۲۳ - خبر یافتن فغفور از کشتن جرماس و قلا

 

وز آن روی جرماس و جنگی قلا

چو ماندند بی جان به چنگ بلا

ز هر در خبر نزد فغفور شد

دژم گشت و ز آرام دل دور شد

یکی هفته با درد و با سوک بود

[...]

۶۰ بیت
اسدی توسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۱۳۲

 

وز آن سو نریمان چو یک مه ببود

به درگاه شه رفت شبگیر زود

کمر بسته راه و بر سر کلاه

ز بهر شدن خواست فرمان شاه

دگر گفت کز چین چو برخاستم

[...]

۶۰ بیت
اسدی توسی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۳ - زارى کردن ویس از رفتن رامین

 

چو آگه گشت ویس از رفتن رام

به چشمش بام تیره گشت چون شام

فراقش زعفران بر ارغوان ریخت

چو مژگانش گهر بر کهربا بیخت

جدایی بر رخانش زرگری کرد

[...]

۶۰ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۹ - بیمار شدن ویس از فراق رامین

 

ز درد جان و دل بر بستر افتاد

بریده گشت گفتی سرو آزاد

همه بستر ز جانش پر غم و درد

همه بالین ز رویش پر گل زرد

به بالینش نشسته ماهرویان

[...]

۶۰ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - در مدح ابوالحسن علی لشگری

 

باد نوروزی زمین را جامه از دیبا کند

تارش از یاقوت سازد پودش از مینا کند

گلستان را چون یکی بیجاده گون پیدا کند

مرغ دستان سازد ابر شاخ گل شیدا کند

ابر آزاری ز دریا روی در صحرا کند

[...]

۶۰ بیت
قطران تبریزی
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۲ - سئوال سوم فرامرز از برهمن

 

بپرسید دیگر زیزدان پرست

که ای مرد با دانش نیک دست

چه چیز است دیگر به هر کار او

خرد رنجه گردد روان تیره رو

بدو گفت کز کار و کردار دیو

[...]

۶۰ بیت
سرایندهٔ فرامرزنامه
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - مدح سلطان مسعود

 

نشسته ام ز قدم تا سر اندر آتش و آب

توان نشستن ساکن چنین در آتش و آب

همی نخسبم شبها و چون تواند خفت

کسی که دارد بالین و بستر آتش و آب

همه بکردم هر حیلتی که دانستم

[...]

۶۰ بیت
مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۳ - حسب حال

 

دلم از نیستی چو ترسا نیست

تنم از عافیت هراسانیست

در دل از تف سینه صاعقه ایست

بر تن از آب دیده طوفانیست

گه دلم باد تافته گوئیست

[...]

۶۰ بیت
مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۵ - مدیح دیگر از آن بزرگ

 

دوال رحلت چون بر زدم بر کوس سفر

جز از ستاره ندیدم بر آسمان لشکر

چو حاجیان ز می از شب سیاه پوشیده

چو بندگان زمجره سپهر بسته کمر

به هست و نیست در آرد عنان من در مشت

[...]

۶۰ بیت
مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۴۲ - ستایش استاد رشیدی

 

شب سیاه چو برچید از هوا دامن

زدوده گشت زمین را ز مهر پیرامن

ز برگ و شاخ درختان که بر زمین افتاد

فروغ مهر همه باغ کرد پر سوسن

چو برگ برگ گل زرد پاره پاره زر

[...]

۶۰ بیت
مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸۹ - هم در مدح او و شکوه از تیره بختی

 

جداگانه سوزم ز هر اختری

مگر هست هر اختری اخگری

یکی سخت سنگم که بگشاد چرخ

ز چشم من آبی ز دل آذری

همه کار بازیچه گشتست از آنک

[...]

۶۰ بیت
مسعود سعد سلمان
 

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۹۸ - گریختن لهراسپ از بلخ و گرفتار آمدن گودرز گوید

 

چنین تا  ز که خور برآمد بلند

ستمکاره ترکان به غارت بدند

زن ومرد یکسر برافراز بام

اجل تیغ کین برکشید از نیام

دلیران بلخی گشادند چنگ

[...]

۶۰ بیت
عثمان مختاری
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۸۰

 

چه‌ گویی اندرین چرخ مُدور

کزو تابد همی مهر منوّر

وز او هر شب دُر فشانند تا روز

هزاران جِرم نوران مدور

چه گویی اندر این اجناس مردم

[...]

۶۰ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۸۹

 

گفتم به عقل دوش‌ که یا اَحسَن‌الصُّور

گفتا چگونه یافتی از حسن من خبر

گفتم مرا نظر همه وقتی به‌سوی توست

گفتا همی به چشم حقیقت کنی نظر

گفتم که هر چه از توبپرسم دهی جواب

[...]

۶۰ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۲۰

 

چون وزارت یافت صدر روزگار از شهریار

تهنیت ‌گویم وزارت را به صدرِ روزگار

صاحب دنیا قوام‌الدین نظام مملکت

سید و شاه وزیران و وزیر شهریار

بُوالمحاسن عبدِ رزاق آنکه ارزاق بشر

[...]

۶۰ بیت
امیر معزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۲۳

 

چون ز سلطانان گیتی شهریاراست اختیار

فَرِّخ آن صاحب‌ که باشد اختیار شهریار

صاحبی باید که باشد کاردان و ‌دوربین

درخور صاحبقرانی کامران و کامکار

صاحب دنیا به صدر اندر نظام‌الدین سزد

[...]

۶۰ بیت
امیر معزی
 
 
۱
۲
۳
۶
 
تعداد کل نتایج: ۱۰۴