گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۵۹

 

گر مرد راه عشقی ره پیش بر به مردی

ورنه به خانه بنشین چه مرد این نبردی

درمان عشق جانان هم درد اوست دایم

درمان مجوی دل را گر زنده دل به دردی

گفتی به ره سپردن گردی برآرم از ره

[...]

عطار
 

عطار » مختارنامه » باب بیستم: در ذُلّ و بار كشیدن و یكرنگی گزیدن » شمارهٔ ۲۵

 

امروز چو جمله عمر ضایع کردی

فردا چکنی به خاک و خون میگردی

چون پرده براوفتد هویدا شودت

چیزی که به زیر پرده میپروردی

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت ذی النورین رضی الله عنه

 

همه عمر او نخفتی و نخوردی

که تا در هر شبی ختمی نکردی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

وگر نه حیلتی سازم به مردی

که حالی زین وثاق آواره گردی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۱) حکایت آن زن که بر شهزاده عاشق شد

 

ز صد چاوش پیاپی چوب خوردی

که نه فریاد و نه آشوب کردی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۲) حکایت مرد نمازی و مسجد و سگ

 

شبی در مسجدی شد نیک مردی

که در دین داشت اندک مایه دردی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۵) حکایت مرد ترسا که مسلمان شد

 

چو مادر مست دید او را ز دردی

بدو گفت ای پسر آخر چه کردی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۴) حکایت فخرالدین گرگانی و غلام سلطان

 

شهش گفتا چه افتادت که مردی

غلام تست دستش گیر و بُردی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۵) حکایت حسین منصور حلاج بر سر دار

 

چو گردون گرد عالم چند گردی

ز خود کامی فراتر شو بمردی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۶) حکایت غلبۀ عشق مجنون بر لیلی

 

به صحرا و میان کوه گردی

نترسی از همه عالم بمردی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۱) حکایت درخت بریده

 

درختی سبز را ببرید مردی

برو بگذشت ناگه اهل دردی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۲) مناجات موسی با حق تعالی ودر خواستن او یکی از اولیا

 

خطاب آمد که ما را اهل دردی

بصدق اندر فلان وادیست مردی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۹) حکایت حبشی که پیش پیغامبر آمد

 

پیمبر گفت چون تو توبه کردی

یقین می‌دان که آمرزیده گردی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۰) حکایت آن مرد که عروس خود را بکر نیافت

 

چرا زین غم بسی تیمار خوردی

که تا خود را چینن بیمار کردی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۰) حکایت آن مرد که عروس خود را بکر نیافت

 

تو آنچ از تو سزد گفتی و کردی

غم جان من بیچاره خوردی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱) حکایت اسکندر رومی با مرد فرزانه

 

بدو گفتند اینجا هست مردی

که در دین نیست او را هم نبردی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۴) حکایت شعبی و آن مرد که صعوۀ گرفته بود

 

تو بر رفته بسی اندوه خوردی

محالی گفتمت تصدیق کردی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۶) حکایت حکیم با ذوالقرنین

 

که آخر گرد عالم چند گَردی

که عالم جمله پُر آشوب کردی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۶) حکایت حکیم با ذوالقرنین

 

که تو گر فی المَثَل شیر نبردی

چو راه گور گیری مور گردی

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۸) حکایت شیخ علی رودباری

 

چه می‌گویم تو چه مرد نبردی

که تو در عاشق نه زن نه مردی

عطار
 
 
۱
۲
۳
۷
sunny dark_mode