عطار » اشترنامه » بخش ۵ - حکایت استاد ترک و پردهبازی او
عاقبت استاد صورتها شکست
پردهها از یکدگرشان برگسست
عطار » اشترنامه » بخش ۵ - حکایت استاد ترک و پردهبازی او
تو چه دانی تا نباتات از چه رست
منزل سالک در آنجا بد نخست
عطار » اشترنامه » بخش ۵ - حکایت استاد ترک و پردهبازی او
تو چه دانی تا که صورت نقش بست
آنگه از بهر چه آورد و شکست
عطار » اشترنامه » بخش ۶ - در علو مرتبه انسان
او بصد چیز از تو پیشم بهتر است
از هزاران همچو تو فاضلترست
عطار » اشترنامه » بخش ۷ - حكایت آدم علیه السلام
راز ما هم ما بدانیم از نخست
هم بگویم با تو کاین هم حقّ تست
عطار » اشترنامه » بخش ۷ - حكایت آدم علیه السلام
آدم از آن خواب خوش ناگه بجست
در دو چشم خویش مالید او دو دست
عطار » اشترنامه » بخش ۸ - جدا شدن آدم و حوا از یكدیگر
زآب چشم او بسی دارو برست
ز آب چشم خود جهانی را بشست
عطار » اشترنامه » بخش ۱۲ - حكایت شهباز و صیاد
شاهباز آمد بدام او نشست
در کشید او دام و پایش هر دوبست
عطار » اشترنامه » بخش ۱۲ - حكایت شهباز و صیاد
چون کنم ای دل چو حکم یار هست
میشوم اینجایگه من پای بست
عطار » اشترنامه » بخش ۱۲ - حكایت شهباز و صیاد
هر دو پای شاهباز آنگه به بست
شاد و خرم بامداد از جای جست
عطار » اشترنامه » بخش ۱۲ - حكایت شهباز و صیاد
شاهباز جان دگر ناید بدست
گر بگریی خون، تو جای اینت هست
عطار » اشترنامه » بخش ۱۴ - حكایت عیسی علیه السلام با جهودان
در زمان نزدیک عیسی خوش نشست
گشت خاموش و لبان خود به بست
عطار » اشترنامه » بخش ۱۴ - حكایت عیسی علیه السلام با جهودان
کس نمیداند که این گور که است
لیک گوری سهمناک و بس مهست
عطار » اشترنامه » بخش ۱۴ - حكایت عیسی علیه السلام با جهودان
ناگهان دیدم که آن بد اصل جست
در پس پشت و دودست من به بست
عطار » اشترنامه » بخش ۱۴ - حكایت عیسی علیه السلام با جهودان
آورید اینجا که این گور منست
خیمه و خرگاه در اینجا به بست
عطار » اشترنامه » بخش ۱۴ - حكایت عیسی علیه السلام با جهودان
هرچه بینی دشمنش اندر پی است
هر چه نیک انگاری آنگه زان بدست
عطار » اشترنامه » بخش ۱۴ - حكایت عیسی علیه السلام با جهودان
پادشاه اول و آخر حقست
پادشاه پادشاهان مطلق است
عطار » اشترنامه » بخش ۱۴ - حكایت عیسی علیه السلام با جهودان
تو گواهی ده که عیسی بر حق است
هست روح اللّه وحی مطلقست
عطار » اشترنامه » بخش ۱۴ - حكایت عیسی علیه السلام با جهودان
شکر حق کرد و برو مالید دست
پیش آن قوم آنگهی شادان نشست